عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۱۸۳
میزان حقیم و امتحان و لَکَ لک ؟
تا باز نماییم گران را ز سبک
از ما نَرَمی چگونه، ای حیزِ خنک
ما بدرِ تمامیم و کتان تو تنک
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۱۸۸
جمعیت خویش را پریشان کردم
دل، بر سر جسم تیره ویران کردم
از کعبه تمام عمر دزدیدم خشت
تعمیر کلیسیای گبران کردم
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۱۹۱
آنم که ز ذوق نیستی دلشادم
همواره خراب عشقم و آبادم
تو در طلب قبول عامی زاهد
من از طلب هر دو جهان آزادم
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۱۹۳
یک چند، دل از آز هراسان کردیم
جمعیت خویش را پریشان کردیم
دیدیم که مشکل است سامان هوس
دشواریها به ترک، آسان کردیم
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۱۹۴
بشتاب دلا برگ سفر ساز کنیم
شاید در فیض بسته را باز کنیم
ما بلبل خوش صفیر عرشیم، بیا
زین تودهٔ خاک تیره، پرواز کنیم
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۱۹۵
بار خودی افکنم، سبکتاز روم
تا سایهٔ آن سرو سرافراز روم
سود از سفر خود نبود امّیدم
جز این که ره آمده را باز روم
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۱۹۸
یارای زبان کو که ثنای تو کنیم؟
توصیف کمال کبریای تو کنیم؟
چیزی به بساط ما تهیدستان نیست
جانی که تو داده ای فدای تو کنیم
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۰
جان در سر زلف تابناکی کردم
دل را صدف گوهر پاکی کردم
از همّت فقر خانه پرداز، حزین
در کاسهٔ دهر، مشت خاکی کردم
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۲
صوفی برخیز های و هوبی بزنیم
آتش در دل به یاد رویی بزنیم
با سینهٔ تنگ، نعرهٔ مستانه
در نیم شبان بر سر کویی بزنیم
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۳
از ظلمت هستی خود آزاده منم
چون شمع به زیرتیغ، استاده منم
پیمانهٔ مشرب حریفان خالی ست
خمخانهء چرخ راکهن باده منم
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۴
چون شمع بود داغ جنون تاج سرم
آتش به جهانی زده مژگان ترم
عیبی نبود هست کساد ارگهرم
عیبم همه این است مه صاحب هنرم
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۵
ای هوش به می داده، فدای تو شوم
غارت زدهٔ باده، فدای تو شوم
در وصل تو هست هر چه می خواهد دل
ای جنّت آماده فدای تو شوم
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۹
مقدور نشد ز دامن افشانی من
در جامهٔ زندگی، تن آسانی من
بر قامت کبریای آزادگیم
کوتاهی کرد، دلق عریانی من
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۲۱۲
ای بستهٔ آب و گل، چه خواهی کردن؟
ز اخوان صفا خجل چه خواهی کردن؟
دندان به جگر، گر نفشارد دردی
بی درد! به کار دل چه خواهی کردن؟
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۲۱۳
معنی طلبی، بساط صورت ته کن
بگذار حزین فسانه، ساز ره کن
در مجلس حال، قال را ره نبود
دل می خواهی زبان خود کوته کن
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۲۱۸
ای رهرو عشق، کاهلی پیشه مکن
در کالبد فسردگی ریشه مکن
جانان سر وصل پاکبازان دارد
گر جان طلبد بباز و اندیشه مکن
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۲۲۲
صوفی، اگرت هوای کشف است و یقین
بگذار حدیث نفس و بشنو ز حزین
از چلّه نشینی نشود کاری راست
پیوسته کمانِ کج بود چلّه نشین
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۲۲۴
حق ظاهر و خلق در حجاب افزودن
سرچشمهٔ خورشید به خاک اندودن
تو بی خبر از قصور و ادراک خودی
موجود، نهان نمی تواند بودن
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۲۲۶
ای گل تو به بویی دل خود شاد مکن
با رنگ پریده جلوه بنیاد مکن
بلبل، تو هم افسانه فروشی بگذار
کار دل ماست عشق، فریاد مکن
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۲۳۲
سرّ غم عشق را، ز بیگانه مجو
از واعظ بی خبر، جز افسانه مجو
مستم، ره هوشیاری از من مطلب
افسانهٔ عقل را ز دیوانه مجو