عبارات مورد جستجو در ۳۷۸۶۴ گوهر پیدا شد:
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۹۰
آمد سحری بخوابم آنشاخ شکر
وز لب شکری داد بدین خسته جگر
چون یاد کنم از آن شکر خواب سحر
شیرین شودم مذاق جان بار دگر
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۹۱
آنمه بجفا ز ما برید آخر کار
دامن ز مصاحبت کشید آخر کار
اهلی بفغان ز زخم تیغش نامد
تا کارد باستخوان رسید آخر کار
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۹۳
گر دم نزنم فسونه گویی کم گیر
ور کم شود از زلف تو مویی کم گیر
در کوی تو گر زبان ببندد اجلم
فریاد سگی از سر کویی کم گیر
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۱۷
جان رفت و سر پریدنم نیست هنوز
امید باو رسیدنم نیست هنوز
عمریست ک خورشید پرستم به خیال
یکذره مجال دیدنم نیست هنوز
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۲۰
من سوزنم و تو در مثل مغناطیس
بسته است مرا برشته ها نفس خسیس
عشق از همه ام گسست و با خود پیوست
این رشته چو بگسلد شوم با تو جلیس
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۳۳
آن قد چو سرو بین و روی چو مهش
وان نرگس پر عشوه آهو نگهش
سر تا بقدم تمام جانست چه جان
جانی که هزار جان بود خاک رهش
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۳۷
گر دوست نصیب ما نکردست فراغ
ما نیز چو شمع دل نهادیم به داغ
ایدل چو چراغ سر مکش زاتش غم
از سوز و گداز چاره اش نیست چراغ
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۳۸
ایمه که ندارم از تو پروای چراغ
جایی که تویی کجا بود جای چراغ
در پای تو سوخت اهلی آخر نظری
هر چند که تاریک بود پای چراغ
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۵۶
من خود نرسم بوصل آنطرفه غزال
ور هم برسم کجا رسم باری حال
صد ساله حیات من شد ازهجر تلف
جبر همه چون شود بیکروز وصال
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۷۳
فریاد که مردم و نگویی چه کسم
فریاد که جز تو نیست فریاد رسم
دلتنگم از آن نمیزنم پیش تو دم
کز تنگدلی برون نیاید نفسم
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۷۶
من بلبل تلخ عیش شیرین سخنم
شد تازه ز نوبهار داغ کهنم
چون برگ خزان رخم ز می گلگون کن
تا من بطپانچه روی خود سرخ کنم
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۷۷
ایسرو روان که خوشتری از جانم
در تاب مشو اگر گلت میخوانم
گل گویم و یاد رویت آرم ورنه
من قدر تو و قیمت گل میدانم
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۷۸
ای یوسف جان که من خریدار توام
سودا زده گرمی بازار توام
از کوی خودم بخواری ایسرو مران
گر خادم اگر گلم ز گلزار توام
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۸۰
دستم نرسد بوصل آنمه چکنم؟
با نخل بلند و دست کوته چکنم؟
درمانده دام محنت از دست دلم
آزادی خود نمیبرم ره چکنم؟
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۸۱
دل سوخت ز عشق و دیده شد گریان هم
وز حد بگذشت اشک بی پایان هم
نم در جگرم کجا بود ز آتش دل
جایی که بگرد میرود طوفان هم
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۸۲
عمریست که من کشته دیدار توام
دیریست که مست چشم بیمار توام
در جان منی ز عین دلجویی من
منهم ز میان جان طلبکار توام
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۸۳
گر از دهنت روایتی میگویم
زان لب سخن از عنایتی میگویم
منعم مکن ای پری که من با دل خود
دیوانه صفت حکایتی میگویم
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۸۷
بیروی تو چند جان بحسرت بدهم
باز آی و خلاص ازین مشقت بدهم
یا از من خسته بار محنت بردار
یا صبر بقدر بار محنت بدهم
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۹۱
ما با رخ یار آینه جم چکنیم
دور از رخ یار هر دو عالم چکنیم
امروز اگر از مستی و غفلت گذرد
فردا بخمار غفلت و غم چکنیم
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۹۴
با درد خوش دلم چه درمان دارم؟
خاموش و خار غصه در جان دارم
چون غنچه گرم باز گشایی ته دل
بینی که چه داغهای پنهان دارم