عبارات مورد جستجو در ۳۷۸۶۴ گوهر پیدا شد:
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۶۳
عمریست که میرود دل اندر ره دوست
ذره نبرد راه به منزلگه دوست
اهلی بدل مست تو گر نیست امید
نومید مباشی از دل آگه دوست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۷۳
آن شاهد بین که نغزی عجبست
وان چشم که بادام دو مغزی عجبست
چون بوالهوسان پا مفشارید بوصل
زانروی که وصل پای لغزی عجبست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۷۵
سبز شکرین که نیشکر بنده اوست
صد جان بفدای یک شکر خنده اوست
در دور لبش آب حیات است نهان
پیداست که آب خضر شرمنده اوست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۷۸
آن غمزده ام که زهر غم نوش منست
محنت کش عالم دل مدهوش منست
دور از تو ستون خانه غم شده ام
بار غم عالم همه بر دوش منست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۸۱
در وادی عشق کز صفت بیرونست
حال دل عاشقان چه پرسی خونست
در هر پس سنگ کشته صد کوهکن است
در هر بن خار مرده صد مجنونست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۸۵
آنی که دم مسیح یارت شده است
بخشیدن جان همیشه کارت شده است
جانی که تو بخشی چو فدای تو شود
هم گوهر گنج خود نثارت شده است
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۸۶
بیمارم و هر کس که ببالین منست
گر گفت دعای عمر در کین منست
من عمر چه میکنم که دورم زبرت
دور از تو دعای عمر نفرین منست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۸۷
خورشید مرا بنیکبختان نگه است
بخش من از او چو سایه بخت سیه است
خورشید و شان سزای اوج شرفند
گر ذره بآسمان رود خاک ره است
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۸۸
ای سرو که هرگز نبود درد و غمت
پرسیدن خسته نیست دور از کرمت
عذر قدمت چه خواهم ای سرو بلند
جان در قدمت دهم بعذر قدمت
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۸۹
بد مهری چرخ بی وفا معلومست
جورش همگی بعاشق مظلومست
خسرو رسدش زکوة حسن از شیرین
فرهاد که مستحق بود محرومست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۹۲
ناید نفسم از دل غمساز درست
کز چنگ شکسته ناید آواز درست
مشکن دل ما که به بمرهم نشود
چون شیشه شکست کی شود باز درست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۴
باز آ که نماند بی توام تاب حیات
بی وصل تو تلخست شکر خواب حیات
باز آی و بکش که بی تو در مشرب من
زهر اجل است خوشتر از آب حیات
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۸۱
پیش تو مرا شرم و حیا خواهد کشت
خاموشم و خصمم بجفا خواهد کشت
از خاموشیم کار رسیدست بجان
فریاد که خامشی مرا خواهد کشت
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۹۱
هر چند که نیشکر دلاویز بود
کی همچو قد تو فتنه انگیز بود
با لعل تو نسبت نمک باید کرد
هرگز که نمک چنین شکریز بود
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۹۲
از کوشش من بمن نوایی نرسد
وز نخل تو ام بر وفایی نرسد
دستی که ز شاخ بخت کوتاه بود
هر چند که بر جهد بجایی نرسد
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۹۵
تا کی رطب لبت باغیار رسد
وز نخل قدت نصیب ما خار رسد
لعل تو که خورد خون من حق منست
روزی برسد که حق بحقدار رسد
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۱
گر یار نه آنچنان نماید که بود
کس را گله از یار نباید که بود
گر میکشدت مگو ندارم گنهی
گر دل خود بگرد شاید که بود
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۲
هر چند لب تو شربت نوش بود
خامش ز طلب عاشق مدهوش بود
چون خسته نه درد خود شناسد نه دوا
در پیش طبیب به که خاموش بود
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۴
رنگی که سرشگ من ز حسرت دارد
با نسبت او لعل چه قیمت دارد
چون گرمی اشک عاشق سوخته دل
با لعل فسرده دل چه نسبت دارد
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۶
ای کز گل روی تو رخم زرد بود
دل از دهنت چو غنچه پر درد بود
بوسی دهنت نداد و صد وعده دهد
کم حوصله را زبان جوانمرد بود