عبارات مورد جستجو در ۲۵۹۸۲ گوهر پیدا شد:
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۷۰
چون جان و دل از درش سفر ساز کنند
سر تا پایم ولوله آغاز کنند
همچون سپه شکسته اول منزل
یک یک سوی کوی دوست پرواز کنند
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۷۲
عشقت صنما دل مشوش خواهد
از دیده به جای آب آتش خواهد
گو غم شبخون آر بر آن بوالهوسی
کو روی تو بیند و دل خوش خواهد
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۷۷
هجر تو و دیده آتش و موم بود
چشمی که ترا ندیده آن شوم بود
ای قبله دیده دیده خود کافر نیست
کز قبله خود همیشه محروم بود
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۸۶
چون باده ناز مست جام تو شود
در سینه نفس بسته دام تو شود
هر حرف که در گوش شهیدان آید
خاصیت شوق بین که نام تو شود
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۹۰
دیریست که از سینه‌ام آهی ندمید
زین مزرع غم خشک گیاهی ندمید
هر چند که بی تو دیده را دادم آب
زین شور زمین گل نگاهی ندمید
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۹۶
مویی که سترد از سرم آن مایه نور
از ناز چو مژگان بتان شد معمور
رضوانش به دست عزت از خاک نیاز
برداشت که سازد مژه دیده حور
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۷
با آن که ز جوش حسن آن دلبر شنگ
بر شاهد آفتاب شد میدان تنگ
بنشسته فسردگان این معرکه را
در آینه دیده نگه همچون رنگ
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۱
در عشق تو ای غم ز غمت مرهم دل
ما را نه غم جان بود و نی غم دل
ماتمکده‌ایست کوی عشقت کانجا
دل ماتم جان دارد و جان ماتم دل
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۶
آنم که لوای ناله افراخته‌ام
بر قلب سپاه خویشتن تاخته‌ام
چون طرح قمار عشق انداخته ام
نقشی زده هر دو کون درباخته ام
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۹
جانا به غم تو زندگانی کردم
غمهای ترا همدم جانی کردم
تا گرد من از کوی تو نتواند رفت
جان در سر کار ناتوانی کردم
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۰
چندان که ز حسن خودپرستی دیدم
از عشق فروتنی و پستی دیدم
گویند که چشم دوست مست است ولیک
من چشم ندیدم همه مستی دیدم
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۳
کو دست که دامن حضوری گیرم
وز خلد به عاریت سروری گیرم
چون تاب تماشای گلم نیست ز خار
جانی دهم و جلوه طوری گیرم
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۵
رفتم که ز زلفت خردی وام کنم
دل را به فسون عافیت رام کنم
زآتشکده واسوزم و خلدش خوانم
وز شعله برنجم و گلشن وام کنم
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۸
چون باغ شکفته از گیاهی نشوم
چون دیده تسلی به نگاهی نشوم
آن شعله شوقم که ز پا ننشینم
تا در جگری طعمه آهی نشوم
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۶
در کار تو آه آتشینی داریم
وز ساغر مهر زهر کینی داریم
تو شمع شو و بزم کسان روشن کن
ما نذر تو باید آستینی داریم
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۶
از بس که به رسم دل بی‌حاصل من
شد دوست گزین غیردشمن دل من
بستم در دل بر رخ یادش که مباد
با غیر قدم نهد به سرمنزل من
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۰
ماییم و دل شکسته از خود رسته
پیمان وفا به هر دو عالم بسته
در مصر وفای ما دو چیزست که نیست
پیمان شکسته و دل نشکسته
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۱
دستش گل داغ از جگر ما چیده
یا ماه به دیده دست او مالیده
یا مهر سیاه‌پوش گردیده چو داغ
و آنگه به نیاز دست او بوسیده
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۹
از عهد شکستن چو هوس نشکیبی
یک دم ز شکست عهد کس نشکیبی
عهد تو دل منست گویی کز ناز
گر نشکنیش نیم نفس نشکیبی
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۱۶۰
ای عشق به تازه مرحمتها کردی
خود را و مرا گرم تمنا کردی
هر جرم که ما سیاهکاران کردیم
در آینه عفو تماشا کردی