عبارات مورد جستجو در ۳۴۴۱ گوهر پیدا شد:
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۳۳
علاج عقدهٔ دلتنگی، آسان است عاشق را
گشادکار، در چاک گریبان است عاشق را
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۳۵
کنم رنگین تر از دامان گلچین، چشم خونین را
که در آغوش مژگان بینم، آن دست نگارین را
غرورش تیغ عریانی ست، تا کرده ست سنبل گون
خط مشکین آن مشاطه، دشمن برگ نسرین را
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۳۸
دل بر سر تیر است، گشاییم کمین را
از خامه طرازیم، صنم خانهء چین را
هر شیوه ات ای شوخ، ز بس ذوق فریب است
هرگز نشناسد کسی از مهر تو کین را
نه تنها می کند چون زهر، صحبتهای شیرین را
زبان تلخ، دشمن کام می سازد سخن چین را
ز شمع خویشتن از بس که آتش در سرم سوزد
رگ خوابم، پر پروانه سازد خشت بالین را
عبث بلبل زند با من، نوای حسرت آگین را
به خون دل لبم پرورده مصرعهای رنگین را
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۶۲
از عکس رخش باده فروش است دل ما
آیینهٔ آن رهزن هوش است دل ما
از سطر جبینش، سخنم شد شکرآگین
تلخی چش آن چشمهٔ نوش است دل ما
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۷۸
به بازاری که دلق میگساران می شود پیدا
بهای خرقه پرهیزگاران می شود پیدا
موثر جلوه سازی می کند جایی، اثر جایی
ز دلها دود این آتش عذاران می شود پیدا
چنین گر، گریه را از خوی او، در دل گره سازم
پس از مردن، ز خاکم چشمه ساران می شود پیدا
به مستی نغمه سنجی خوش بود، ساقی سرت گردم
چمن بشکفت وگلبانگ هزاران می شود پیدا
اگر بیگانه گردد چند روزی، روزگار از تو
عیار آشنایی های یاران می شود پیدا
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۸۰
گذرد گرم ز دل، آه سحرگاهی ما
باربر جاده نگردد، قدم راهی ما
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۸۸
چه شد مهر جهان آرای من، آن گرم جوشیها
خوشا عهدی که با ما داشتی، پیمانه نوشیها
لباس پنبه، داغ لاله را در برنمی باشد
ز عاشق فطرتان، هرگز نیاید پرده پوشیها
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۹۲
فصل بهار عشق و تماشای اشک ماست
چشم سفید ما، کف دریای اشک ماست
مستی که پشت پا به جهان خراب زد
طوفان سیل بادیه پیمای اشک ماست
بر کف گرفته کاسهٔ دریوزه، از صدف
دریا گدای گوهر والای اشک ماست
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۹۶
مستی چشم یار، ز پیمانه خود است
خواب بهار، پردهٔ افسانهٔ خود است
غمهای مایه دار تو از دل نمی رود
این گنج شاهوار، به ویرانهٔ خود است
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۰۰
تاراج صبر، دور نگاهش رواج داشت
وبرانه های دل، چقدرها خراج داشت
از نوشخند بوالهوس، امّیدوار شد
یاد زمانه ای که، تغافل رواج داشت
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۰۶
ایّام غمم، مرا بهار است
مژگان رگ ابر آبدار است
طرح عیشی چرا نریزم؟
دامان دلم پر از غبار است
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۲۶
ز بی برگی، ره الفت دلم بر دوستان بندد
چمن پیرا، ره گلزار را فصل خزان بندد
سخن بیگانه باشد، بزم الفت آشنایان را
به هم چسبید چون لب، راه گفتار زبان بندد
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۳۳
شکرخند دلم خواهش ز لعل می کشی دارد
خمار من تمنای شراب لب چشی دارد
حزین، از داغ خونگرم محبت، حیرتی دارم
که دستی بر دل هر کس نهادم آتشی دارد
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۳۸
با داغ محبت، دل دیوانه نسازد
دریاکش مخمور به پیمانه نسازد
خاطر نکند عشق، ز معموری ما جمع
تا جغد، به وبرانهٔ ما خانه نسازد
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۴۳
سخن چون می سرایم، کلک شکربار می سوزد
گلوی این نی، از شیرینی گفتار می سوزد
دل از خامی چرا بندم، به برق عمر مستعجل؟
نفس در سینه ام، از گرمی رفتار می سوزد
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۵۰
آتشی گرمتر از آتش محرومی نیست
نخل حسرت، چقدر آرزوی خام کشید
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۶۰
خیالت مونس جان اسیران در بدن باشد
به غربت، آشنا هر کس که یابد، در وطن باشد
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۷۷
نگاه خشم، چشم شوخ او را زیب دیگر شد
رگ تلخی درین بادام، شیرین تر ز شکّر شد
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۸۶
این عشق تازه دیده به اشکم دچار کرد
خار خزان رسیدهٔ مژگان، بهار کرد
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۰۰
مکن کاری که حرفی از زبان من برون آید
شراری از لب آتش فشان من برون آید
زبان آتشین خواهد گزید، از شرمساری ها
به دعوی، شمع اگر با استخوان من برون آید
کلامش خون و بویش درد و رنگش لاله گون باشد
گلی کز وادی اشک روان من برون آید