شاطرعباس صبوحی : غزلیات
بیداری ما
نیست او را سر موئی سر سودائی ما
فیاض لاهیجی : غزلیات
شمارهٔ ۶۰۵
یاد ایامی که در دل مهر یاری داشتیم
اثیر اخسیکتی : مفردات
شمارهٔ ۱
درامثال عجم گویند خسرو هم نکوداند
انوری : مقطعات
شمارهٔ ۴۲۱ - در طلب سرکه و آبکامه
ای حکم ترا قضای یزدان
محتشم کاشانی : قصاید
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵ - در مدح عالم فاضل شیخ عبدالعال
مرا غمی است ز بیداد چرخ بی‌بنیاد
صابر همدانی : رباعیات
شمارهٔ ۷
در دارِ جهان تا بُوَدَت جان به جسد
جمال‌الدین عبدالرزاق : غزلیات
شمارهٔ ۱۱۹
آه این منم که بسته عشقی چنین شدم
قصاب کاشانی : غزلیات
شمارهٔ ۲۸۹
دلا به کار جهان اضطراب یعنی چه
قطران تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۰
دوش آمد دست سوده و آسوده
اوحدالدین کرمانی : الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها
شمارهٔ ۹۰
شاها چو به محشر اندر آرند تو را
رشیدالدین میبدی : ۳- سورة آل عمران- مدنیة
۱۲ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: إِنَّ مَثَلَ عِیسى‏ عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ سبب نزول این آیت آنست که: ترسایان نجران، سید و عاقب و اسقف و اصحاب ایشان آمدند بر مصطفى (ص) و گفتند: «ما لک تشتم صاحبنا» چه بودست ترا که صاحب ما را ناسزا مى‏گویى، یعنى عیسى (ع). رسول گفت: آن چه ناسزاست که من وى را گفتم؟ گفتند: مى‏گویى که وى بنده است. گفت: «اجل هو عبد اللَّه و رسوله و کلمته القاها الى مریم العذراء البتول.»
مجیرالدین بیلقانی : غزلیات
شمارهٔ ۵۴
گفتم ای ترک نظر سوی من غمگین کن
انوری : مقطعات
شمارهٔ ۴۲۰ - در حسب حال خویش گوید
تو با من نسازی که از صحبت من
آشفتهٔ شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۹۷۰
بنده پیر خراباتم و پیمانه او
قائم مقام فراهانی : نامه‌های فارسی
شمارهٔ ۵۷ - رقم حکومت ارومیه نواب ملک قاسم میرزا
حضرت مالک الملک بیچون جلت عظمه و عظمت قدرته چون خواهد لطفی جامع کند و فیضی شایع، ولات عدل بر عراص ملک گمارد تا احکام عدالت در اقطار ولایت جاری کنند و اقسام نعم بر اصناف امم وارد آرند. مقتضیات این حکمت موجب تمکن و استقرار در ساحات و صفحات آذربایجان شد، ما نیز از بدایت حال که تشریف سعادت و اجلال داریم، ابواب رافت بر اقطاع مملکت گشوده و هر ناحیتی را عاطفتی فرموده وهر طایفه را راتبه داده؛ از جمله والی ارومی و قبایل افشارند که درین دولت خصوص در این مدت، همیشه بمال و جان و زر و سر خدمت کرده و در مجاهد و معارک از اشباه و نظایر پیش و بیش بوده، اگرچه بحسب مراتب در هر وقت و هر حال از قبل ما تربیتی بسزا دیده، درین سال فرخنده فال که در کار ایشان نظری مجدد فرمودیم معلوم و مشاهد شد که اشراف و اعالی و اصناف اهالی همه چون مجدب منتظر فیض باران و چون مجرم مترصد فضل و غفران آمده، فیضی جدید خواهند و عنایتی مدید، علی هذا غصن شریف خلافت و فرع رفیع نبالت شاهزاده آزاده، برادر نیک اختر پاک گوهر، ملک قاسم میرزا را که موجی از بحر افضال و اوجی از چرخ اقبال و جلوه از جمال مجد وشرف و با عشایر افشار بنسبت چون گوهر وصدف است. تکمله للنعمه و تصفیه للرحمه
حکیم نزاری : غزلیات
شمارهٔ ۲۶۴
رایحه عنبرست بویِ بناگوشِ دوست
محیط قمی : هفت شهر عشق
شمارهٔ ۱۳۰ - در تاریخ فوت ضیاء السلطنه فرماید
یگانه گوهر دریای عصمت
حکیم نزاری : غزلیات
شمارهٔ ۳۲۸
یک نفس خیل خیال از نظرم خالی نیست
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۲۱۲
گردید الف قامت ما آخر دال
احمد شاملو : مدایح بی‌صله
انديشيدن...
اندیشیدن