عبارات مورد جستجو در ۳۷۸۶۴ گوهر پیدا شد:
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۲۴۶
ای دوست چراغ چشم بیدار تویی
معشوق تویی، عاشق دیدار تویی
آشوب جهان، فتنهٔ بازار تویی
خود یوسف مصریّ و خریدار تویی
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۲۶۰
ای آنکه بنفشه زیب نسرین داری
صد رخنه ز غمزه در دل و دین داری
ظلم است که اشک بوالهوس پاک کند
دستی که ز خون ما نگارین داری
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲
آوارهٔ عالم، نگهی، ساخته ما را
آن گوشه نشین، دربه در انداخته ما را
چون مهرهٔ ششدر شده، در هجر تو ماتیم
دریاب که نیرنگ غمت باخته ما را
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۳
دل نازک، پر از خون است و رسوا می کند ما را
غلط در بزم او ساقی، به مینا می کند ما را
ز داغ عشق، شمع مرده ی دل می شود روشن
غم آتش عذاران، سینه سینا می کند ما را
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۴
سرشک لاله گون، رشک گلستان می کند ما را
بهار خار مژگان، گل به دامان می کند ما را
به چاک سینه دارد دستم الفت، دور از آن دامان
غم هجران به ما دست و گریبان می کند ما را
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۵
چو شیشه بود تمنا تن کبود، مرا
فلک به سنگ جفای تو آزمود، مرا
نهفته بود مرا جسم چون شرار به سنگ
وصال سوخته جانی ز خود ربود مرا
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۶
سمند جلوه او، کرده تا غبار مرا
چو گردباد، بلند است از مزار مرا
عشق کرده ست رسا، ناله غمّاز مرا
سرمهٔ سوختگی ساخته، آواز مرا
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۷
رفت آنکه دل به محنت، آسوده بود ما را
چشم از فسانه غم، شب می غنود ما را
زین پیشتر ز چشمم، جاری دو جوی خون بود
اکنون هزار چشمه، از دل گشود ما را
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۸
تب و تاب دوزخ از دل نبرد بهشت ما را
شده همچو شمع داغت، خط سرنوشت ما را
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۰
چنان افشاند چشمم، بی تو، اشک بی محابا را
که ابر امشب، غلط هر دم به دریا می کند ما را
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۳
می لعلی ز ساغر می کشم، تبخاله لب را
لب مخمور من نوشید این جام لبالب را
بهشت جاودانی، دستگاه بوسه اش دارد
دهان تنگ او داده ست وسعت، حسن مشرب را
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۷
خوش آنکه غازه گر آیم رخ فرنگ تو را
زخون دیده فروزم، چراغ رنگ تو را
دلیل مقصد آوارگان عشق منم
نشان بوسه گذارم، دهان تنگ تو را
شکستت ای چمن آرای آرزو مرساد
که مومیایی دل کرده اند، سنگ تو را
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۸
نبرده لذت دیدار دلگشای تو را
غلط به آینه، هر کس کند صفای تو را
به رهگذار تو صید کرشمه هاست دلم
که ناز نرگس لیلی ست، نقش پای تو را
گداخت ناله من، آشنا و بیگانه
خبر نشد دل بیگانه آشنای تو را
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۳
نبخشیدی به مگن یکبار، جام باده خود را
نمی گیری سردستی چرا، افتادهٔ خود را
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۴
بهار خط، گل و می شد، نگاه فتنه مستش را
سیه مستی دوبالاگشت، چشم می پرستش را
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۶
کدامین دیده سازد سرمه، گرد جلوه گاهش را؟
که چشم انتظار از نقش پا بیش است راهش را
به غیر از سنبل آن جعد مشک افشان نمی باشد
اگر گلدسته ای، لایق بود طرف کلاهش را
سخن فهمی چو من از موشکافان بر نمی خیزد
چرا در سرمه خوابانده ست، مژگان سیاهش را؟
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۸
ای از تو، پریشان نظری آینه ها را
از عکس تو در شیشه پری، آینه ها را
کرده ست نظربازی آن خط زره پوش
مشهور به آهن جگری، آینه ها را
رحمی کن و از پرده برون آ که سراغت
تا چند کند در به دری، آینه ها را؟
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۳۴
از آن روزی که گم کردم، سراغ آرمیدن را
نشان جاده دانم، موج دریای تپیدن را
به هر گلشن که بگشایم لب رنگین نوا، بلبل
کند نازکتر از گل، پرده گوش شنیدن را
نسازد شهربند عقل، صید حلقهٔ دامم
غزالان یاد دارند از من مجنون رمیدن را
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۴۱
عتاب تلخ او شیرین کن جانهاست، مستان را
نهان در پستهٔ او شکرستانهاست مستان را
فزون از شانه، دارد سینه من چاک رسوایی
چوگل در جیب عریانی، گریبانهاست مستان را
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۴۳
رنگین بود سخن، دل در خون تپیده را
کردم روانه نامه رنگ پریده را
وقت است اگر نصیب شود خواب راحتی
بالین کنیم دستِ ز دنیا بریده را