عبارات مورد جستجو در ۳۷۸۶۴ گوهر پیدا شد:
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۱۹۶
تا از من می جهی چو دود از آتش
چون دود بر آتشم من ای دلبر کش
با آن رخ دلفروز و زلف سرکش
خوش نیستی ای چو جهان ناخوش و خوش
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۱۹۷
معشوقه دلم به آتش انباشت چو شمع
بر رویم زرد گل بسی کاشت چو شمع
او خفت و مراز دور بگذاشت چو شمع
تا روز به یک سوختنم داشت چو شمع
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۲
من چون دل لاله ام تو چون رنگ به رنگ
از من تو چرا باز همی داری چنگ
ماننده برگ لاله زود ای سرهنگ
همچون دل لاله در برم گیری تنگ
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۵
عیبم که ز من زمانی ای مشکین خال
عارم که نخواهی که کنم با تو وصال
عودم که کنی مرا به آتش بی هال
عیدم که به من قصد کنی سال به سال
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۶
دل می ندهد که از تو بردارم دل
یا تا به کسی کم از تو بگذارم دل
دانی چه کنم گم شده انگارم دل
بگریزم و در پیش تو بسپارم دل
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۷
آن دل که نخواستت چه نامست آن دل
نه از در پرسش و سلامست آن دل
دیوانه و ابله تمامست آن دل
بیزارم از آن دل و کدامست آن دل
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۲۱۰
نامد به کف آن زلف سمن مال به مال
می رقص کند بر آن رخ از خال به خال
ای چون گل نو که بینمت سال به سال
گردیده چو روزگار از حال به حال
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۲۱۳
خامش نشود همی ز غلغل بلبل
بشنو که خوش آیدت ز بلبل غلغل
ای دو لب تو گل و دو رخسار تو گل
مل ده بر گل که خوش بود بر گل مل
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۲۱۸
من در عدم از جود تو موجود شدم
در دولت تو بر سر مقصود شدم
مسعود نبودم از تو مسعود شدم
در حبس چنان شدم که محسود شدم
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۲۲۰
ای غمزه تو کآشفته بنیاد دلم
کم زادی و مهر تست همزاد دلم
از تو به فلک رسیده فریاد دلم
بیچاره دلم گر نکنی یاد دلم
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۲۲۱
ای طبع چو آتش از تو بس خوشنودم
کاندر فکرت همی نمایی دودم
چون نیست زمانه تمامت سودم
ارجو که به کام دل رسانی زودم
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۲۲۳
جان و دل و دین به وصلت ای مهر صنم
عهدی بسته ست و اینت عهدی محکم
هجرت چو به صافی کشد اندر عالم
دانی چه زنند این دو سه هم مشت به هم
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۲۲۴
ای زرین نام لعبت سیم اندام
زر تو و سیم تو نه پخته ست و نه خام
در کس منگر به بی نیازی بخرام
زیرا که توانگری به اندام و به نام
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۲۲۷
من دوش که از هجر تو در تاب شدم
جان تو که گر چو شمع در خواب شدم
از دیده و دل در آتش و آب شدم
بر جام چو بر آینه سیماب شدم
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۲۳۰
گفتم که تو بی وفایی ای نامردم
من مردم و تو کجایی ای نامردم
خس دوست چو کهربایی ای نامردم
زان با چو منی نپایی ای نامردم
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۲۳۵
چون پیش دل از هجر تو هنگامه نهم
پروین سرشک دیده بر خامه نهم
برنامه تو چو دست بر خامه نهم
خواهم که دل اندر شکن نامه نهم
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۲۳۶
ای سرو سپاه خسرو ای ماه حشم
یک جرعه اگر از می وصلت بچشم
از خط تو چون قلم همی سرنکشم
بر آتش تیمار تو چون عود خوشم
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۲۳۷
ای کرده مرا به عشق گمراه تمام
بر نایدم از ضعف همی آه تمام
ای سرو گل اندام من ای ماه تمام
پیرم کردی نگشته یک ماه تمام
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۲۳۸
جستم از تو به بی زبانی جستم
جستم ز غمت چو خیزرانی جستم
از پیش فراق تو به جانی جستم
الحق ز تو چون به رایگانی جستم
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۲۴۰
گفتم کایندل به داغ نام تو کنم
گویی که دو دیده جای گام تو کنم
دیدم که اگر کار به کام تو کنم
جان در سر کار یک سلام تو کنم