عبارات مورد جستجو در ۱۰۷۶۰ گوهر پیدا شد:
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵۰۳
تماشا حیف باشد بی رخ دوست
که جانان نبود و گزار بینم
بروی گل توان دیدن چمن را
چو گل نبود چه بینم ؟ خار بینم
روای رضوان تو دانی و بهشتت
مرا بگذار تا دیدار بینم
فرو گویم به چشمت قصهٔ خویش
اگر آن مست را هشیار بینم
چنین کافتاد خسرو در ره عشق
ره بیرون شدن دشوار بینم
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵۲۴
شب من سیه شد از غم مه من کجات جویم
به شب دراز هجران مگر از خدات جویم
نه ای گلی که آرد سوی مات هیچ بادی
ز پی دل خودست این که من حیات جویم
سخت به سرو گویم خبرت ز باد پرسم
تو درون دیده و دل ز کسان چرات جویم؟
به دل و دو دیده و جان همه جا نهفته هستی
چو نبینم آشکار به کدام جات جویم؟
چو ز آه دردمندان سوی تو رود بلایی
به میان سپر شوم همره آن بلات جویم
سر گم شده بجوید مگر از در تو خسرو
ز کجاست بخت آنم که به زیر پایت جویم
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵۲۹
یارب غم آن سرو خرامان به که گویم ؟
دل نیست بدستم سخن جان به که گویم ؟
خونابهٔ پیدا همه بینند خود از چشم
احوال جگر خوردن پنهان به که گویم ؟
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵۳۲
باآنکه در شکنجه غم بسته مانده‌ام
هم باز مانده از چو تو باری نمی‌توان
ای ماه نو زحلقه به گوشان بندگیت
مابنده‌ایم حلقه دران گوش در مکن
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵۳۶
می‌گریم بر غریبی خویش
چون ابر به موسم بهاران
گر شرح دهم غم تو صد سال
یک قصه نگویم از هزاران
آن ها که تو میکنی بر این دل
از دل نشود به روزگاران
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵۴۱
زین بس من و جور عشق و تسلیم
کزا مده سرکشید نتوان
غم سینه بسوخت چون توان کرد
خود پردهٔ خود درید نتوان
بی‌یاری بخت کام دل نیست
بی پر به هوا پرید نتوان
ایوان مراد بس بلند است
آنجا به هوس رسید نتوان
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵۴۵
دل شکیبا نمی‌توان کردن
واشکارا نمی‌توان کردن
سوخت جانم درون تن چکنم
برده بالا نمی‌توان کردن
گفتنی اندر دل تو پنهان کیست
آه پیدا نمی‌توان کردن
بخت بد به نگردد از کوشش
خار خرما نمی‌توان کردن
صبر گویند خسروا دانی
دانم اما نمی‌توان کردن
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵۵۸
امروز باز شکل دگر گشت یار من
یادی نکرد از من و از روزگار من
صدره فتاده بر ره خویشم بدید وهیچ
رحمت نکرد بر دل امیدوار من
مردم در انتظار کناری وی و بخت بد
ننهاد آرزوی من اندر کنار من
ایزد کجات بهر هلاک من آفرید
ای آفت دل من وآشوب کار من
دشمن بدیدگریهٔ خسرو دلش بسوخت
هرگز نگفتیش بس ای دوستدار من
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵۷۲
امروزدر جانم سخن فردای وصلم در دهن
او در غم امروز من من در غم فردای او
هرشب روم با چشم تر آن جا که بود آن سیم بر
گر چه از ونبود اثرباری ببینم جای او
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵۷۴
شویم ز گریه روی زمین را که هست حیف
کافتد بخاک سایهٔ سر و بلند تو
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵۸۰
چنین شبهای بی‌پایان و من بر بستر اندوه
از آن پهلو به این پهلو از این پهلو به آن پهلو
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵۸۲
ای آرزوی دل شکسته
ما در تو دل شکسته بسته
بس دل که به دولت فراقت
از ننگ چات باز رشته
مجروح لبت بسی است کس دید
یک خرما را هزار هسته
سروت چو برای جان ماخاست
برخاسته و به جان نشسته
اندوه من ار نهند بر کوه
که را بینی کمر شکسته
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵۸۶
ای رفته و ترک من بد نام گرفته
وز دست وفای دگران جام گرفته
باز آمده‌ای تابنمایی و بسوزی
در شور میاور دل آرام گرفته
خونم مخور ای دوست که این باده غم آرد
چون دید توان آن رخ گلفام گرفته
دشنام مرا گفته بدی دوش و همه شب
من لذت آن گفتن دشنام گرفته
من دوزخی عقل و بسا دوزخی عشق
کو صد چو من سوخته را خام گرفته
ای گل چه زنی خنده ز نالیدن خسرو
کازرده بود بلبل در دام گرفته
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵۹۳
ای فراق تو یار دیرینه
غم تو غمگسار دیرینه
درد تو میهمان هر روزه
داغ تو یادگار دیرینه
غرق خونم که میخلد هر دم
در دلم خار خار دیرینه
ای دریغا که خاک خواهم شد
با دل بر غبار دیرینه
ای صبا زینهار یادش ده
گه گه از دوستدار دیرینه
گاهگاهی خرامشی نکنی
برسر خاک یار دیرینه
چند گاهی مرا زدل شده بود
زاری و کار و بار دیرینه
وه که بازآمدی و خسرو را
بردی از دل قرار دیرینه
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۶۰۰
سینه ام را از غم عالم تو بی غم کرده‌ای
از غم خود تا مرا رسوای عالم کرده‌ای
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۶۰۲
سر در خمار شب به کنار که بوده‌ای ؟
لبها فگار همدم و یار که بوده‌ای ؟
سنبل به تاب رفته و نرگس به خواب ناز
شب تا به روز باده گسار که بوده‌ای ؟
شمع مراد من نشدی یک شبی تمام
ماه تمام در شب تار که بوده‌ای ؟
با چشم آهو! نه که شیران کندشکار
ای آهوی رمیده شکار که بوده‌ای ؟
سروت هنوز هست در آغوش خواستن
ای سرو نیم رسته به پای که بوده‌ای ؟
کارت چنین که پردهٔ دلها دریدن است
امشب به پرده محرم کار که بوده‌ای ؟
ما را ز اشک صد جگر پاره در کنار
تو پارهٔ جگر به کنار که بوده‌ای ؟
بر ریش خسروت نمکی هم دریغ بود
مرهم رسان جان فگار که بوده‌ای
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۶۰۶
تو ز حال من چه دانی که به خون چگونه غرقم؟
چو درین محیط هامون گهی آشنا نکردی
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۶۱۰
خواستم جورت بگویم خون دل بربست لب
لیک رخ را چون کنم دارد زبان زرگری
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۶۲۲
در غم لبهای من گویی بمیر
مرگ را بر بنده شیرین می کنی
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۶۲۴
بستان دعای سوخته‌ای و ز لبش مرا
آلودهٔ کرشمهٔ دشنام او بگوی