عبارات مورد جستجو در ۲۵۹۸۲ گوهر پیدا شد:
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۲۹۱
همان خشک است مژگان گر به خوناب دگر غلطد
نگردد رشته تر چندان که در آب گهر غلطد
که بیرون می دهد راز گلوسوز محبت را؟
عجب دارم ز دست رعشه داران این گهر غلطد
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۲۹۲
گل از شرم رخ او خون به روی خویشتن مالد
زبان لاف را بر خاک، شمع انجمن مالد
نیاید از لطافت در نظر آن پیکر سیمین
مگر آن سرو سیم اندام صندل بر بدن مالد
به تهمت خوار گرداندن عزیزان را به آن ماند
که پیه گرگ، یوسف را کسی بر پیرهن مالد
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۲۹۷
دل سودایی من یار را اغیار می داند
سر زانوی وحدت را سر بازار می داند
ز روشن گوهران عیب نمایان است غمازی
وگرنه سینه ام آیینه را ستار می داند
کند شاخ بلند از کودکان گل را سپرداری
سر سودایی منصور قدر دار می داند
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۲۹۸
گرفتار محبت دوست از دشمن نمی داند
ز راحت دشمنی ها گلخن از گلشن نمی داند
به ریزش می توان تسخیر خوبان کرد، چشم من!
کسی این چشمه را بهتر ز چشم من نمی داند
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۳۰۵
به لب از شوق صدره بیش جان نامه می آید
که حرفی از دهانش بر زبان خامه می آید
نمی دانم به پایان چون برم وصف میانش را
که در هر حرف، مویی بر زبان خامه می آید
اگر خواهی سر مویی نپیچد سر ز فرمانت
به خاموشی زبانی چون زبان شانه می باید
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۳۱۴
عیب در چشم و دل پاک هنر می گردد
کف بی مغز درین بحر گهر می گردد
چون کند عاشق بی تاب عنانداری خود؟
کز نشیب آب به پابوس تو برمی گردد!
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۳۱۵
شبنم از روی لطیف تو نظر می دزدد
غنچه از شرم تو سر در ته پر می دزدد
می کند بیهده دل عیب خود از عشق نهان
گل ز خورشید عبث دامن تر می دزدد
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۳۱۶
بوی گل مژده آشوب جنون می آرد
ناله بلبلم از پرده برون می آرد
مرو از راه برون بر اثر نکهت زلف
که سر از کوچه زنجیر برون می آرد!
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۳۱۷
شوربختی ز دو چشم تر ما می بارد
تلخکامی ز لب ساغر ما می بارد
از دم تیغ تو آسوده دلان محرومند
این رگ ابر همین بر سر ما می بارد
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۳۲۲
چمن خلد کی این لاله و نسرین دارد؟
لب اعجاز کی این خنده شیرین دارد؟
سر فتراک شهادت به سلامت باشد!
سر شوریده ما کی سر بالین دارد؟
کبک اگر ناز به فرهاد کند جا دارد
که قدم بر قدم جلوه شیرین دارد
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۳۲۳
با رخت آینه خوش عیش تمامی دارد
شانه با هر شکن زلف تو دامی دارد
عمرها رفت ز وارستگی و می سوزم
تب واسوختگی طرفه دوامی دارد
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۳۲۷
قطع امید ازان زلف دوتا نتوان کرد
دامن دولت جاوید رها نتوان کرد
قاصد و نامه و پیغام نمی خواهد عشق
در حرم پیروی قبله نما نتوان کرد
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۳۲۸
برو ای غیر به ما داغ محبت مفروش
این زر قلب به کار همه کس نتوان کرد
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۳۲۹
هر که شبها ز سر زانوی خود بالین کرد
غنچه سان جیب و بغل پرسخن رنگین کرد
زهر چشمش چه عجب گر به تبسم کم شد؟
به نمک تلخی بادام توان شیرین کرد
آه ازین عشق ستم پیشه که با چندین سعی
دهن تیشه فرهاد به خون شیرین کرد
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۳۳۴
رام عاشق نشدن، کام زلیخا دادن
همه از یوسف بازاری ما می آید
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۳۳۵
سخنی کز دهن تنگ تو برمی آید
راز غیب است که از پرده بدر می آید
از گلستان در و دیوار و ز آیینه قفاست
آنچه از حسن تو ما را به نظر می آید
آمد کار من و رشته تسبیح یکی است
که ز صد رهگذرم سنگ به سر می آید
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۳۴۶
ز خط صفا لب میگون یار پیدا کرد
بهار نشأه این باده را دوبالا کرد
مرا به دست تهی همچو شانه می باید
گره ز کار پریشان عالمی وا کرد
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۳۶۲
درست سازد اگر شیشه شیشه گر شکند
خوشم که عشق دلم را به یکدگر شکند
به روغن آتش سوزان نمی شود خاموش
خمار جاه محال است سیم و زر شکند
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۳۶۳
دلاوران که صف کارزار می شکنند
به خون گرم من اول خمار می شکنند
هنوز ساقی محجوب ما نمی داند
که دلبران ز لب خود خمار می شکنند
چه حاجت است به می بزم زهدکیشان را؟
به خون یکدگر اینجا خمار می شکنند
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۳۷۰
آب بر آتش هر بی سر و پا افشاند
چون رسد نوبت ما، دست به ما افشاند
من که بر نکهت پیراهن او دارم چشم
آب بر آتش من باد صبا افشاند