عبارات مورد جستجو در ۱۰۷۶۰ گوهر پیدا شد:
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۱۴۴
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۱۵۴
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۱۵۵
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۱۵۹
با غمش خو کردم امشب گرچه در زاری گذشت
یاد میکردم از آن شبها که در یاری گذشت
مردمان گویند چونی در خیال زلف او
چون بود مرغی که عمرش در گرفتاری گذشت
ناخوش آن وقتی که بر زندهدلان بی عشق رفت
ضایع آن روزی که بر مستان به هشیاری گذشت
ماجرای دوش میپرسی که چون بگذشت حال
ای سرت گردم چه میپرسی به دشواری گذشت
یاد میکردم از آن شبها که در یاری گذشت
مردمان گویند چونی در خیال زلف او
چون بود مرغی که عمرش در گرفتاری گذشت
ناخوش آن وقتی که بر زندهدلان بی عشق رفت
ضایع آن روزی که بر مستان به هشیاری گذشت
ماجرای دوش میپرسی که چون بگذشت حال
ای سرت گردم چه میپرسی به دشواری گذشت
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۱۶۰
مهی گذشت که آن مه به سوی ما نگذشت
شبی نرفت که برجان ما بلا نگذشت
مرا ز عارض او دیر شد گلی نشگفت
چو گلبنی که بر او هیچگه صبا نگذشت
گذشت در دل من صد هزار تیر جفا
که هیچ در دل آن یار بیوفا نگذشت
مسیح من چو مرا دم نداد جان دادم
ولیک عمر ندانم گذشت یا نگذشت
کبوتری نبرد سوی دوست نامهٔ من
کز آتش دل من مرغ در هوا نگذشت
چه سود ملک سلیمانت خسروا به سخن
که هدهد تو گهی جانب سبا نگذشت
شبی نرفت که برجان ما بلا نگذشت
مرا ز عارض او دیر شد گلی نشگفت
چو گلبنی که بر او هیچگه صبا نگذشت
گذشت در دل من صد هزار تیر جفا
که هیچ در دل آن یار بیوفا نگذشت
مسیح من چو مرا دم نداد جان دادم
ولیک عمر ندانم گذشت یا نگذشت
کبوتری نبرد سوی دوست نامهٔ من
کز آتش دل من مرغ در هوا نگذشت
چه سود ملک سلیمانت خسروا به سخن
که هدهد تو گهی جانب سبا نگذشت
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۱۶۶
برگ زیرآمد و برگ گل و گلزار برفت
سرخ رویی رخ لاله وگلنار برفت
سرو بشکفت و چمن سبز شد و نرگس خفت
گوبرو از بر من این همه چون یار برفت
نزد من باد خزان دوش غبار آلوده
آمد وگفت که سرو تو ز گلزار برفت
خواستم تا بروم در طلب رفتهٔ خویش
یادم آمد رخ او پای من از کار برفت
در دوید اشک چو بازآمد ز خویش ندید
دل بینداخت هم اندوه و خونبار برفت
خون دل گر چه که بسیار برفت اندک ماند
صبر هر چند که بود اندک و بسیار برفت
باد خاری ز ره گلرخ من میآورد
جانم آویخت در آن خار و گرفتار برفت
هر چه از عقل فزون شد همه عمرم جوجو
اندرین غارت غم جمله به یک بار برفت
سرخ رویی رخ لاله وگلنار برفت
سرو بشکفت و چمن سبز شد و نرگس خفت
گوبرو از بر من این همه چون یار برفت
نزد من باد خزان دوش غبار آلوده
آمد وگفت که سرو تو ز گلزار برفت
خواستم تا بروم در طلب رفتهٔ خویش
یادم آمد رخ او پای من از کار برفت
در دوید اشک چو بازآمد ز خویش ندید
دل بینداخت هم اندوه و خونبار برفت
خون دل گر چه که بسیار برفت اندک ماند
صبر هر چند که بود اندک و بسیار برفت
باد خاری ز ره گلرخ من میآورد
جانم آویخت در آن خار و گرفتار برفت
هر چه از عقل فزون شد همه عمرم جوجو
اندرین غارت غم جمله به یک بار برفت
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۱۶۷
برگ ریز آمد و برگ گل و گلزار برفت
سرخ روئی ز رخ لاله و گلنار برفت
سرو بشکست و سمن زرد شد و نرگس خفت
گو برو این همه چون از بر من یار برفت
نزد من ، باد خزان، دوش ، غبار آلوده
آمد و گفت که سر و تو ز گلزار برفت
خواستم تا روم اندر طلب رفتهٔ خویش
یادم آمد رخ او ،پای من از کار برفت
خون دل گر چه که بسیار برفت اندک ماند
صبر هر چند که بود اندک و بسیار برفت
سرخ روئی ز رخ لاله و گلنار برفت
سرو بشکست و سمن زرد شد و نرگس خفت
گو برو این همه چون از بر من یار برفت
نزد من ، باد خزان، دوش ، غبار آلوده
آمد و گفت که سر و تو ز گلزار برفت
خواستم تا روم اندر طلب رفتهٔ خویش
یادم آمد رخ او ،پای من از کار برفت
خون دل گر چه که بسیار برفت اندک ماند
صبر هر چند که بود اندک و بسیار برفت
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۱۸۲
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۱۸۴
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۱۹۰
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۱۹۹
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۲۱۰
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۲۱۳
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۲۱۴
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۲۱۵
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۲۱۶ - غزلی که درپایان تصنیف قران السعدین سروده است
نامه تمام گشت ، به جانان که میبرد؟
پیغام کالبد به سوی جان که می برد؟
این خط پر ز مهر به دلبر که میدهد؟
وین دردسر به مهر به درمان که میبرد؟
این نامه نیست پیرهن کاغذین ماست
پرخون زدست هجر، به جانان که می برد؟
جانان مرا به هجر تو هر مونسی که هست
غم می برد ولی غم هجران که می برد؟
گفتی نگاهدار به فرمان خویش دل
دارم ولی بگوی که فرمان که میبرد؟
دردا که دل ز خسرو بیچاره میرود
واگاه نی ز بردن دل ، آن که میبرد!
پیغام کالبد به سوی جان که می برد؟
این خط پر ز مهر به دلبر که میدهد؟
وین دردسر به مهر به درمان که میبرد؟
این نامه نیست پیرهن کاغذین ماست
پرخون زدست هجر، به جانان که می برد؟
جانان مرا به هجر تو هر مونسی که هست
غم می برد ولی غم هجران که می برد؟
گفتی نگاهدار به فرمان خویش دل
دارم ولی بگوی که فرمان که میبرد؟
دردا که دل ز خسرو بیچاره میرود
واگاه نی ز بردن دل ، آن که میبرد!
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۲۲۲
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۲۲۴
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۲۲۵
شب ! وفتاد و غمت باز کار خواهد کرد
دو چشم تیره ستاره شمار خواهد کرد
خیال یار گذر کرد این طرف ای صبر
بیا که باز مرا بی قرار خواهد کرد
دلم به صحبت رندان همی کشد دایم
دعای پیر رابات کار خواهد کرد
گزیر نیست ز تو هر جفا که هست بکن
که بنده هر چه بود اختیار خواهد کرد
به عشق مرد شود کشته وین هنر خسرو
اگر حیات بود مرد وار خواهد کرد
دو چشم تیره ستاره شمار خواهد کرد
خیال یار گذر کرد این طرف ای صبر
بیا که باز مرا بی قرار خواهد کرد
دلم به صحبت رندان همی کشد دایم
دعای پیر رابات کار خواهد کرد
گزیر نیست ز تو هر جفا که هست بکن
که بنده هر چه بود اختیار خواهد کرد
به عشق مرد شود کشته وین هنر خسرو
اگر حیات بود مرد وار خواهد کرد
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۲۳۶