عبارات مورد جستجو در ۸۴۵۶ گوهر پیدا شد:
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۳۲۹
آرام جانم میرود، جان را صبوری چون بود
آنکس شنا سد حال من ، کاو همچو من در خون بود
رنجم مبادا بر تنی ، چون من مبادا دشمنی
من دانم و همچون منی ، کاندوه دوری چون بود
زلفش که در جانم گزد، چون مار پنهانم گزد
ماری کزینسانم گزد، کی در خور افسون بود
لیلی و موی مشک بو، آنکس که دیده مو به مو
دانم که زنجیر از چه رو، در گردن مجنون بود
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۳۳۳
نرگست مست رسید و به هوش خویش نبود
دلم زصبر بسی لاف زود ولیش نبود
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۳۵۲
خونابه می‌خورم ز غم و گریه می کنم
آری شراب گوهر هرکس برون دهد
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۳۷۲
یارب که می خوش دلیت باد گوارا
هر چند که از مات گهی یاد نیاید
فرداش مخوانید به بالین‌گه من زانک
شیرین به سر تربت فرهاد نیاید
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۳۷۴
دهند پند که بازآ من آن مجال ندارم
که هر که رفت به کویت به خانه باز نیاید
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۳۷۹
دل ستد از من بیمار و به پرسش نامد
چون خبر یافت که جان می‌دهم آنگه برسید
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۳۸۳
بیداد غم از دلم بگوید
در ماتم من فلک بموید
اشکم چو زند برآسمان موج
در خرمن ما خوشه روید
بلی کز مدد سرشک خونین
بر صفحهٔ دیده لاله روید
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۳۹۸
پرسی که چگونه‌ای ؟ چگویم ؟
کز مرده برون نیاید آواز
گویند مرا برو ازین کوی
دل گم کردم کجا روم باز ؟
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۴۰۰
تن پیر گشت و آرزوی دل جوان هنوز
دل خون شد و حدیث بتان برزبان هنوز
عالم تمام پر ز شهیدان کشته گشت
ترک مرا خدنگ بلا در کمان هنوز
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۴۲۸
با رقیبت نیست کار و خوانیش می‌دانم انی
تا مرا سوزی زحسرت بی سبب می‌خوانیش
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۴۳۳
مرا کاریست مشکل با دلی خویش
که گفتن می نیارم مشکل خویش
خیالت داند و چشم من و غم
که هرشب در چه کارم با دل خویش
ز وا پس ماندگان یادی کن آخر
چه رانی تند جانا محمل خویش ؟
مرا در اولین منزل ره افتاد
ترا خویش باد راه و منزل خویش
چه فرصتها که گم کردم درین راه
زبخت خواب ناک غافل خویش
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۴۴۱
بماندم در بلای دل که یارب
مبادا هیچکس را مبتلا دل
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۴۵۱
بگه بیامد و همسایه گفت خوابم نیست
که ناله‌های تو در سینه کار می کندم
براه بی سرو و پا می‌روم که آب دو چشم
رها نمی‌کندم تا به پای خود بروم
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۴۵۳
دل به زلفت سپر دم رفتم
ور به زنجیر کردم و رفتم
چون غمت جمله قسمت من شد
غم تو جمله خوردم و رفتم
گر ترا بود زحمتی از من
زحمت خویش بردم ورفتم
تاترا دیدم و ندادم جان
والله از زیستن پشیمانم
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۴۶۲
دوش می‌رفت وآه می‌کردم
در پی او نگاه می‌کردم
هر دم از خون دیده در پی او
قاصدی رو به راه می‌کردم
شب همه شب ز دود سینهٔ خویش
سرمه در چشم ماه می‌کردم
ناوک غمزه در دلم می‌زد
من دل خسته آه می‌کردم
گریه میکردم و به حالت خویش
خنده هم گاهگاه می‌کردم
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۴۶۵
غمش بود و من گم شدم دردل خود
که همراه غولی به ویرانه بودم
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۴۷۳
الا ای ساقی فار غدلان می هم بدیشان ره
که من با روزگار خویشتن خونخواریی دارم
برو ای بخت خواب آلود از پهلوی بیداران
که تو شب کوریی زاری و من شب کاریی دارم
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۴۷۴
عاشق شدم و محرم اینکار ندارم
فریاد که غم دارم و غمخوار ندارم
آن عیش که یاری دهدم صبر ندیدم
وان بخت که پرسش کندم یار ندارم
بسیار شدم عاشق و دیوانه ازین پیش
آن صبر که هر بار بد این بار ندارم
یک سینه پر از قصهٔ هجر است ولیکن
از تنگ‌دلی طاقت گفتار ندارم
چون راز برون نفتدم از پرده که هر چند
گویند مرا گر به نگهدار ندارم
جانا چودل خسته به سودای تو دارم
او داند و سودای تو من کار ندارم
خون‌ریز شگرفست لبت سهل نگیرم
مهمان عزیز است غمت خوار ندارم
مرگم زتو دور افگند اندیشه‌ام اینست
اندیشهٔ این جان گرفتار ندارم
خون شد دل خسرو ز نگهداشتن راز
چون هیچ کسی محرم اسرار ندارم
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۴۷۵
مرا دل ده که من سنگی ندارم
به جز خون جگر رنگی ندارم
سرور درد خود با خویش گویم
که نالان‌تر ز خود چنگی ندارم
زمن تا صبر صد فرسنگ راهست
ولی من پای فرسنگی ندارم
دهندم پند و بامن در نگیرد
که من عقلی و فرهنگی ندارم
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۴۸۰
چند گویند که رسوا شدی از دامن چاک
چاک دل را چه کنم گیر که دامن دوزم !