عبارات مورد جستجو در ۲۳۵۹۳ گوهر پیدا شد:
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۰
آن کیست که آگاه ز حسن و خرد است
آسوده ز کفر و دین و از نیک و بد است
کارش نه چو جسم و نفس داد و ستد است
آگاه بدو عقل و خود آگه به خود است
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۴
سرتاسر آفاق جهان از گل ماست
منزلگه نور قدس کلی، دل ماست
افلاک و عناصر و نبات و حیوان
عکسی ز وجود روشن کامل ماست
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۶
اول ز مکوّنات، عقل و جان است
و اندر پی او، نُه فلک گردان است
زین جمله چو بگذری چهار ارکان است
پس معدن و پس نبات و پس حیوان است
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۷
تا گردش گردون فلک تابان است
بس عاقل بی هنر که سرگردان است
تو غره مشو ز شادی ای گر داری
در هر شادی هزار غم پنهان است
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۸
من آن گهرم که عقل کل کان من است
و این هر دو جهان، دو رکن از ارکان من است
کونین و مکان و ماوراء زنده به اوست
من جان جهانم، نه جهان جان من است
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۹
چرخ فلکی خرقهٔ نُه توی من است
ذات ملکی نتیجهٔ خوی من است
سّر ازل و ابد که گوش تو شنید
رمزی ز حدیث کهنه و نوی من است
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۱
هر نفس که او درد ز درمان دانست
دشخوار خرد تواند آسان دانست
چیزی که وجود آن نیابی در خود
بیرون ز خود از چه روی بتوان دانست؟
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۴
راه ازل و ابد، زبان و سرِ توست
و آن دّر که کسی نسفت، در کشور توست
چیزی چه طلب کنی؟ که گم کرده نه ای
از خود بطلب، که نقد تو در بر توست
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۵
گر تخم برومند نشد، کشتهٔ توست
ور جامه پسندیده نشد، رشتهٔ توست
گر ز آن که تو را پای فرو رفت به گل
از کس تو منال، کاین گل آغشتهٔ توست
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۷
چندین غم مال و حسرت دنیا چیست
هرگز دیدی کسی که جاوید بزیست؟
این یک نفسی که در تنت عاریتی ست
با عاریتی، عاریتی، باید زیست
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۸
من من نی ام، آن کس که منم، گوی که کیست؟
خاموش منم، در دهنم گوی که کیست
سر تا قدمم نیست به جز پیرهنی
آن کس که منش پیرهنم، گوی که کیست
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۹
گفتم که مگر تخم هوس کاشتنی ست
نه نه، غلطم، که جمله بگذاشتنی ست
بگذاشتنی ست هر چه در عالم هست
الا عزت که آن نگه داشتنی ست
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۱
احداث زمانه را چو پایانی نیست
و احوال جهان را سر و سامانی نیست
چندین غم بیهوده به خود راه مده
کاین مایهٔ عمر نیز چندانی نیست
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۴
راهی ست دراز و دور، می باید رفت
آنجات اگر مراد برناید، رفت
تن مرکب توست تا به جایی برسی
تو مرکب تن شوی، کجا شاید رفت؟
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۶
بر خود چه نهی رنج در این جای سه پنج
چون پای یقین نهاده ای بر سر گنج
بنشین به تأنی و بر آسا از رنج
و آن گنج به معیار خرد بر خود سنج
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۸
ای کرده فریبنده جهانت گستاخ
می آیی و می روی در او پهن و فراخ
گوی نرسد مرگ به من؛ چون نرسد؟
نه پای وی آبله، نه کفشش سوراخ
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۹
عمر تو اگر افزون شود از پانصد
افسانه شوی، عاقبت از روی خرد
باری چو فسانه می شوی، ای بخرد
افسانهٔ نیک شو، نه افسانهٔ بد
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۱
دل نعره زنان ملک جهان می طلبد
پیوسته وجود جاودان می طلبد
مسکین خبرش نیست که صیاد اجل
پی بر پی او نهاده، جان می طلبد
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۶
چندان برو این ره که دویی برخیزد
گر هست دویی، به رهروی برخیزد
تو او نشوی، ولی اگر جهد کنی
جایی برسی کز تو، تویی برخیزد
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۸
از شبنم عشق خاک آدم گل شد
صد فتنه و شور در جهان حاصل شد
چون نشتر عشق بر رگ روح زدند
یک قطره فرو چکید و نامش دل شد