عبارات مورد جستجو در ۳۷۸۶۴ گوهر پیدا شد:
شاطرعباس صبوحی : دوبیتیها
ستمگر
شاطرعباس صبوحی : دوبیتیها
خون سیاوش
شاطرعباس صبوحی : دوبیتیها
ماکو
شاطرعباس صبوحی : دوبیتیها
اشک
شاطرعباس صبوحی : دوبیتیها
چشم تر
شاطرعباس صبوحی : شاطرعباس صبوحی
مخمّسات
ای زلف تو چون مار و رخ تو چون گنج
بی مار تو بیمارم و بی گنج تو در رنج
از سیلی عشق تو، رخم گشته چو نارنج
دین و دل و عقل و خرد و هوش مرا سنج
بر باد شده در صدد روی تو، هر پنج
هرگز نبود حور، چو روی تو، به رضوان
سروی به نکوئی قدت نیست به بستان
روی تو گل سرخ و خطت سبزه و ریحان
هم قند و نبات و شکر و پسته و مرجان
ریزد ز لب لعل سخنگوی تو، هر پنج
در دست غمت چند زنم ناله و فریاد
باز آی، که عشق تو مرا کند ز بنیاد
هرگز نبود چون قد و بالای تو شمشاد
حور و ملک و آدمی و جنّ و پریزاد
هستند ز خدّام سر کوی تو، هر پنج
ای خسرو خوبان، نظری کن سوی درویش
مگذار که از عشق تو گردد جگرم ریش
دیوانه عشق تو، ندارد خبر از خویش
خال و خط و زلف و مژه و چشم تو زان پیش
کردند برآشفتگی موی تو، هر پنج
تا چشم من آن روز، بر آن سیمبر افتاد
از شوق جمالش به دل من اثر افتاد
مرغان چمن را همه سودا به سر افتاد
سرو و سمن و یاسمن و عرعر و شمشاد
پستند به پیش قد دلجوی تو، هر پنج
در باغ وصال تو و گمگشته شبه سنج
مهرت به دلم نقش گرفته است چو شطرنج
بنشسته شب و روز، دو افعی به سر گنج
چشم و لب و رخساره و ابروی تو بی رنج
زیباست بر آن عارض نیکوی تو، هر پنج
غم تاخت اگر بر سر و سامان صبوحی
ساقی! بدر آی از در ایوان صبوحی
بنشین ز کرم در بر یاران صبوحی
دین و دل و عقل و خرد و جان صبوحی
گردید به تاراج دو ابروی تو، هر پنج
بی مار تو بیمارم و بی گنج تو در رنج
از سیلی عشق تو، رخم گشته چو نارنج
دین و دل و عقل و خرد و هوش مرا سنج
بر باد شده در صدد روی تو، هر پنج
هرگز نبود حور، چو روی تو، به رضوان
سروی به نکوئی قدت نیست به بستان
روی تو گل سرخ و خطت سبزه و ریحان
هم قند و نبات و شکر و پسته و مرجان
ریزد ز لب لعل سخنگوی تو، هر پنج
در دست غمت چند زنم ناله و فریاد
باز آی، که عشق تو مرا کند ز بنیاد
هرگز نبود چون قد و بالای تو شمشاد
حور و ملک و آدمی و جنّ و پریزاد
هستند ز خدّام سر کوی تو، هر پنج
ای خسرو خوبان، نظری کن سوی درویش
مگذار که از عشق تو گردد جگرم ریش
دیوانه عشق تو، ندارد خبر از خویش
خال و خط و زلف و مژه و چشم تو زان پیش
کردند برآشفتگی موی تو، هر پنج
تا چشم من آن روز، بر آن سیمبر افتاد
از شوق جمالش به دل من اثر افتاد
مرغان چمن را همه سودا به سر افتاد
سرو و سمن و یاسمن و عرعر و شمشاد
پستند به پیش قد دلجوی تو، هر پنج
در باغ وصال تو و گمگشته شبه سنج
مهرت به دلم نقش گرفته است چو شطرنج
بنشسته شب و روز، دو افعی به سر گنج
چشم و لب و رخساره و ابروی تو بی رنج
زیباست بر آن عارض نیکوی تو، هر پنج
غم تاخت اگر بر سر و سامان صبوحی
ساقی! بدر آی از در ایوان صبوحی
بنشین ز کرم در بر یاران صبوحی
دین و دل و عقل و خرد و جان صبوحی
گردید به تاراج دو ابروی تو، هر پنج
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۲
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۵
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۲
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۵
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۹
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۳
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۷
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۸
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۷
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۳
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۶
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۰
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۰