عبارات مورد جستجو در ۱۰۷۶۰ گوهر پیدا شد:
مجد همگر : قطعات
شمارهٔ ۴۴
دلم دیوانه گشت از تاب زنجیر
تنم بگداخت زین زندان دلگیر
نه شب مه بینم و نه روز خورشید
نه بر من می وزد بادی به شبگیر
زبونم کرد ایام تبه کار
تباهم کرد گردون زبون گیر
سرم شد در بهار عمر پر برف
دل من در جوانی زود شد پیر
درونم شد ز دست دهر پر درد
روانم شد ز شست چرخ پرتیر
چو بی تدبیرم اکنونم چه چاره
چو بیچاره شدم اکنون چه تدبیر
مرا در حبس عیشی دست داده ست
ز یار و رود و جام و نغمه زیر
حریفم گریه آمد جام می اشک
سرودم ناله رود آواز زنجیر
نجستم با کسی در کینه پیشی
نکردم با کسی در مهر تقصیر
به جای شیر مهرم داد دایه
که با من مهر شد چون با شکر شیر
به قدر خود وفا با هر که کردم
مکافاتم جفا آمد ز تقدیر
چه افتاد ای رفیقان مر شما را
که شد یکبارتان یاد من از ویر
به هم مشفق ترند از آدمیزاد
به دریا ماهی و در کوه نخجیر
تنم بگداخت زین زندان دلگیر
نه شب مه بینم و نه روز خورشید
نه بر من می وزد بادی به شبگیر
زبونم کرد ایام تبه کار
تباهم کرد گردون زبون گیر
سرم شد در بهار عمر پر برف
دل من در جوانی زود شد پیر
درونم شد ز دست دهر پر درد
روانم شد ز شست چرخ پرتیر
چو بی تدبیرم اکنونم چه چاره
چو بیچاره شدم اکنون چه تدبیر
مرا در حبس عیشی دست داده ست
ز یار و رود و جام و نغمه زیر
حریفم گریه آمد جام می اشک
سرودم ناله رود آواز زنجیر
نجستم با کسی در کینه پیشی
نکردم با کسی در مهر تقصیر
به جای شیر مهرم داد دایه
که با من مهر شد چون با شکر شیر
به قدر خود وفا با هر که کردم
مکافاتم جفا آمد ز تقدیر
چه افتاد ای رفیقان مر شما را
که شد یکبارتان یاد من از ویر
به هم مشفق ترند از آدمیزاد
به دریا ماهی و در کوه نخجیر
مجد همگر : قطعات
شمارهٔ ۵۷
سپهر قدرا دریادلا خداوندا
توئی که غاشیه مهر تست بر دوشم
ز جام طبع به هر مجلسی که بنشینم
نخست باده حمد و ثنای تو نوشم
همه مدیح تو می گسترم چو در سخنم
همه ثنای تو می پرورم چو خاموشم
به سمع مجلس عالی مگر رسیده بود
که چرخ بر چه صفت کرد بی تن و توشم
چنین که سوخت مرا برق حادثات سزد
همی چو ابر بگریم چو رعد بخروشم
شنیده ام که به لفظ گهر نثار تو رفت
که در تدارک کار فلان همی کوشم
از آن زمان که من این ماجرا شنیدستم
حواس جمله حسد می برند برگشوم
نشسته ام ز پس روزنی که از سرما
چو یخ فسرده و از غم چو دیگ می جوشم
از آن قبل که دلم می رمد ز سایه خویش
از آفتاب به صد پرده چهره می پوشم
دلم ز لرزه و خوف آن زمان شود ساکن
که لطف و رحمت تو گیرد اندر آغوشم
ورم خرید قبول توام به ثمن بود
که جان به عشوه مشتی خبیث بفروشم
هم از تمامی حرمان روزگار من است
که کرده ای به چنین حالتی فراموشم
توئی که غاشیه مهر تست بر دوشم
ز جام طبع به هر مجلسی که بنشینم
نخست باده حمد و ثنای تو نوشم
همه مدیح تو می گسترم چو در سخنم
همه ثنای تو می پرورم چو خاموشم
به سمع مجلس عالی مگر رسیده بود
که چرخ بر چه صفت کرد بی تن و توشم
چنین که سوخت مرا برق حادثات سزد
همی چو ابر بگریم چو رعد بخروشم
شنیده ام که به لفظ گهر نثار تو رفت
که در تدارک کار فلان همی کوشم
از آن زمان که من این ماجرا شنیدستم
حواس جمله حسد می برند برگشوم
نشسته ام ز پس روزنی که از سرما
چو یخ فسرده و از غم چو دیگ می جوشم
از آن قبل که دلم می رمد ز سایه خویش
از آفتاب به صد پرده چهره می پوشم
دلم ز لرزه و خوف آن زمان شود ساکن
که لطف و رحمت تو گیرد اندر آغوشم
ورم خرید قبول توام به ثمن بود
که جان به عشوه مشتی خبیث بفروشم
هم از تمامی حرمان روزگار من است
که کرده ای به چنین حالتی فراموشم
مجد همگر : قطعات
شمارهٔ ۶۴
گر ناله ای ازین دل پر غم برآورم
شور از چهار گوشه عالم برآورم
آهی اگر زنم به سحر چون صدا ز کوه
غوغا ز هفت گنبد اعظم برآورم
هر شب به صدمه نفس سرد و آه گرم
ترکیب آسمان همه از هم برآورم
از درد و آتش دل اگر نعره ای زنم
دود از نژاد دوده آدم برآورم
رضوان به گوش و گردن حورا درافکند
هر در کزین دو دیده پرنم برآورم
در مجلس سپهر چو گلدسته آورند
خاری که من ازین دل پرغم برآورم
از جور این خران چو بنالم سحرگهی
گرد از مقام عیسی مریم برآورم
ناهید بر افق ز عنا ساز بشکند
چون ناله ای که زیر و گه از بم برآورم
دم در کشیده ام ز جهان و ز همدمان
ترسم جهان بسوزم اگر دم برآورم
غم با کدام غمخور یکدل به سربرم
دم با کدام مونس محرم برآورم
از اهل روزگار چنان دلشکسته ام
کم نیست دل که یکدم خدم برآورم
هرصبحدم ز نسیم هوای دوست
بر رخ هزار قطره شبنم برآورم
آمد زمان آنکه به نور رضای حق
خود را ز قعر این چه مظلم برآورم
شور از چهار گوشه عالم برآورم
آهی اگر زنم به سحر چون صدا ز کوه
غوغا ز هفت گنبد اعظم برآورم
هر شب به صدمه نفس سرد و آه گرم
ترکیب آسمان همه از هم برآورم
از درد و آتش دل اگر نعره ای زنم
دود از نژاد دوده آدم برآورم
رضوان به گوش و گردن حورا درافکند
هر در کزین دو دیده پرنم برآورم
در مجلس سپهر چو گلدسته آورند
خاری که من ازین دل پرغم برآورم
از جور این خران چو بنالم سحرگهی
گرد از مقام عیسی مریم برآورم
ناهید بر افق ز عنا ساز بشکند
چون ناله ای که زیر و گه از بم برآورم
دم در کشیده ام ز جهان و ز همدمان
ترسم جهان بسوزم اگر دم برآورم
غم با کدام غمخور یکدل به سربرم
دم با کدام مونس محرم برآورم
از اهل روزگار چنان دلشکسته ام
کم نیست دل که یکدم خدم برآورم
هرصبحدم ز نسیم هوای دوست
بر رخ هزار قطره شبنم برآورم
آمد زمان آنکه به نور رضای حق
خود را ز قعر این چه مظلم برآورم
مجد همگر : قطعات
شمارهٔ ۶۵
مجد همگر : اشعار متفرقه
شمارهٔ ۱
مجد همگر : اشعار متفرقه
شمارهٔ ۴
شب تا به سحر منم بدین درد
نالان نالان چو ناتوانان
گردان گردان به هر در و کوی
گویان گویان چو پاسبانان
فریاد ز محنت غریبان
زنهار ز حسر جوانان
خرمن خرمن سرشک ریزان
دامن دامن گهر فشانان
جویان جویان به هر بیابان
پویان پویان پی شبانان
روز از سر راه بر نخیزم
در ره نگران چو دیده بانان
گریان گریان شوم پذیره
پرسان پرسان ز کاروانان
از نام و نشان نازنینان
و ز بوم و دیار مهربانان
گویند مرا سرشک کم ریز
این سر سبکان دل گرانان
نه اشک که خون دل بریزم
بر خاک عزیز آن جوانان
نه آب که دیدگان ببارم
بر درد و دریغ نازنینان
ای باد ببر پیام زارم
روزی که رسی به خاک آنان
بگذار اگر چه بی زبانی
بازآر پیام بی زبانان
چون گل برود دگر چه ماند
جز خار به دست باغبانان
در خاک فتاد آب چشمم
از چشم بدان و بدگمانان
نالان نالان چو ناتوانان
گردان گردان به هر در و کوی
گویان گویان چو پاسبانان
فریاد ز محنت غریبان
زنهار ز حسر جوانان
خرمن خرمن سرشک ریزان
دامن دامن گهر فشانان
جویان جویان به هر بیابان
پویان پویان پی شبانان
روز از سر راه بر نخیزم
در ره نگران چو دیده بانان
گریان گریان شوم پذیره
پرسان پرسان ز کاروانان
از نام و نشان نازنینان
و ز بوم و دیار مهربانان
گویند مرا سرشک کم ریز
این سر سبکان دل گرانان
نه اشک که خون دل بریزم
بر خاک عزیز آن جوانان
نه آب که دیدگان ببارم
بر درد و دریغ نازنینان
ای باد ببر پیام زارم
روزی که رسی به خاک آنان
بگذار اگر چه بی زبانی
بازآر پیام بی زبانان
چون گل برود دگر چه ماند
جز خار به دست باغبانان
در خاک فتاد آب چشمم
از چشم بدان و بدگمانان
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۱۴
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۱۵
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۱۸
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۲۶
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۳۱
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۳۹
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۴۴
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۵۰
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۵۴
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۵۸
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۶۸
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۶۹
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۷۴
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۷۶