عبارات مورد جستجو در ۲۵۹۸۲ گوهر پیدا شد:
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۷۰
با سرکشی عشق اگر سرد آرم
بالله به سوگند که بس سر دارم
روزیکه چو منصور کنی بردارم
هردم خبری آرد از آن سردارم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۷۷
بر زلف تو گر دست درازی کردم
والله که حقیقت نه مجازی کردم
من در سر زلف تو بدیدم دل خویش
پس با دل خویش عشقبازی کردم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۸۲
بهر تو زنم نوا چو نی برگیرم
کوی تو گذر کنم چو پی برگیرم
چندین کرم و لطف که با من کردی
اندر دو جهان دل از تو کی برگیرم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۸۴
بیرون ز دو کون من مرادی دارم
بی‌شادیها روان شادی دارم
بگشای بخنده آن لبان خود را
زیرا ز گشاد آن گشادی دارم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۸۵
بیکار شدم ای غم عشقت کارم
در بیکاری تخم وفا میکارم
من صورت وصل میتراشم شب و روز
با خاطر چون تیشه مگر نجارم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۸۷
بیگاه شد وز بیگهی من شادم
امشب قنق است یار فرخ‌زادم
روز و شب دیگر است در عشق مرا
من زین شب و زین روز برون افتادم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۸۸
تا آتش و آب عشق بشناخته‌ام
در آتش دل چو آب بگداخته‌ام
مانند رباب دل بپرداخته‌ام
تا زخمهٔ زخم عشق خوش ساخته‌ام
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۹۰
تا جان دارم بندهٔ مرجان توام
دل جمع از آن زلف پریشان توام
ای نای بنال مست افغان توام
وی چنگ خمش مشو که مهمان توام
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۹۳
تا خواسته‌ام از تو ترا خواسته‌ام
از عشق تو خوان عشق آراسته‌ام
خوابی دیدم و دوش فراموشم شد
این میدانم که مست برخاسته‌ام
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۹۶
تا شمع تو افروخت پروانه شدم
با صبر ز دیدن تو بیگانه شدم
در روی تو بیقرار شد مردم چشم
یعنی که پری دیدم و دیوانه شدم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۹۸
تا ظن نبری که از غمانت رستم
یا بی‌تو صبور گشتم و بنشستم
من شربت عشق تو چنان خوردستم
کز روز ازل تا با بد سرمستم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۰۰
تا ظن نبری که من کمت می‌بینم
بی‌زحمت دیده هر دمت می‌بینم
در وهم نیاید و صفت نتوان کرد
آن شادیها که از غمت می‌بینم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۰۲
تا پردهٔ عاشقانه بشناخته‌ایم
از روی طرب پرده برانداختیم
با مطرب عشق چنگ خود در زده‌ایم
همچون دف و نای هردو در ساخته‌ایم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۰۵
جانرا که در این خانه وثاقش دادم
دل پیش تو بود من نفاقش دادم
چون چند گهی نشست کدبانوی جان
عشق تو رسید و سه طلاقش دادم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۰۶
جانی که در او دو صد جهان میدانم
گوئیکه فلانست و فلان میدانم
او شاهد حضرتست و حق نیک غیور
هر چشم که بسته گشت از آن میدانم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۰۹
چون مار ز افسون کسی می‌پیچم
چون طرهٔ جعد یار پیچاپیچم
والله که ندانم این چه پیچاپیچست
این میدانم که چون نپیچم هیچم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۱۵
در آتش خویش چون دمی جوش کنم
خواهم که دمی تو را فراموش کنم
گیرم جانی که عقل بیهوش کند
در جام درآئی و تو را نوش کنم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۱۸
در چنگ توام بتا در آن چنگ خوشم
گر جنگ کنی بکن در آن جنگ خوشم
ننگست ملامت به ره عشق تو را
من نام گرو کردم و با ننگ خوشم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۲۰
در چشمهٔ دل مهی بدیدیم به چشم
ز آن چشمه بسی آب کشیدیم به چشم
ز آن روز بگرد گرد آن چشمهٔ دل
مانندهٔ دل، همی دویدیم به چشم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۲۵
در کوی خرابات نگاری دیدم
عشقش به هزار جان و دل بخریدم
بوئی ز سر دو زلف او بشنیدم
دست طمع از هر دو جهان ببریدم