عبارات مورد جستجو در ۲۵۹۸۲ گوهر پیدا شد:
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲
جانا، تو به حسن اگر نلافی پیداست
کندر دهنت موی شکافی پیداست
ما را دل سخت تو در آیینهٔ نرم
مانندهٔ سنگ از آب صافی پیداست
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳
کی دست رسد بدان بلندی که تراست؟
یا فکر به آبی چونی و چندی که تراست؟
خود راز من سبک بهایی چه بود؟
در جنب چنان گران پسندی که تراست؟
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸
از لعل تو کام دل و جان نتوان خواست
فاشش نتوان گفت و نهان نتوان خواست
پرسش کردی به یک زبانم شب دوش
و آن عذر کنون به صد زبان نتوان خواست
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۹
کس لاف غم تو، ای پریوش، نزدست
تا در دل او مهر تو آتش نزدست
از طرهٔ طیرهٔ تو مشک ختنی
عمریست که هرگز نفسی خوش نزدست
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۵
دل بندهٔ بوی عنبر آمیز گلست
جان چاکر عارض دلاویز گلست
بلبل که هزار خار کن بندهٔ اوست
او نیز غلام خار سرتیز گلست
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۱
با ما دمش ار به مهر یکتاست بهست
سیب زنخش چو در کف ماست بهست
زین پس من و وصف قامت او، آری
چون میگوییم هم سخن راست بهست
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۵
دل در غم او بکاست، می‌باید گفت
این واقعه از کجاست؟ می‌باید گفت
گفتی تو که: از که این قیامت دیدی؟
از قامت او، چو راست می‌باید گفت
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۶
با یار ز نیک و بد نمی‌باید گفت
هر شب بیتی دو صد نمی‌باید گفت
او عاشق و من عاشق و این مشکلتر
کم قصهٔ او و خود نمی‌باید گفت
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۹
بنمود بمن یار میان، یعنی هیچ
در پاش فگندم دل و جان، یعنی هیچ
گویند که: در مدرسه تحصیلت چیست؟
فکر دهن تنگ دهان، یعنی هیچ
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۴
خورشید که خاک ازو چو زر میگردد
از شوق رخ تو دربدر میگردد
یک جرعه می‌صاف تو در صافی ریخت
شد مست و درین میان به سر می‌گردد
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۵
بر نطع تو اسب شیرکاری گردد
فرزین تو پیل کارزاری گردد
شطرنج چه بود؟ چوبکی چند، ولی
از لعل تو چون عود قماری گردد
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۹
آن مه، که ز شعر زلف ذیلی دارد
همچون دل من شیفته خیلی دارد
گوید که: به کشتن تو دارم میلی
المنة لله که میلی دارد!
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۷
بر ما ستم او چه گذرها که نکرد؟
در دل غم عشقش چه اثرها که نکرد؟
با تیر غمش به هیچ سر سود نداشت
ورنه دل مسکین چه سپرها که نکرد؟
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷۰
خال زنخت تیر گناه اندازد
رخت دل عاشقان به راه اندازد
از غیرت خالی، که بر آن نرگس تست
بیمست که خویش را به چاه اندازد
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷۳
تا کی دلم از تو در بلایی باشد؟
جانم ز غم تو در عنایی باشد؟
یک روز به زلف تو در آویزم زود
آخر سر این رشته به جایی باشد
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۶
هر چیز که در دو کون جز روی تو بود
عکس تو و یا رنگ تو، یا بوی تو بود
لاف پر پیران جهان گردیده
بازیچهٔ طفلان سر کوی تو بود
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۷
یاران، خرد خوار و خجل نیست پدید
آن رسم شناس آب و گل نیست پدید
در دایرهٔ عشق برون یک نقطه
می‌بینم و در عالم دل نیست پدید
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۱
دست به نگار تو مرا کشت دگر
آه! ار نشود وصل توام پشت دگر
نقشی عجبست بر دو دستت تا خود
حرف که گرفته‌ای در انگشت دگر؟
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۶
گر جور کنی نیاورم دل ز تو باز
ور ناز کنی به جان پذیرم ز تو ناز
چون بنده نپیچد ز خداوندان سر
وانگاه خداوند چنان بنده نواز
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۹
ای داده به بازی دل من، جان را نیز
عهدم ز جفا شکسته، پیمان را نیز
خواهم به تو خط بندگی دادن، لیک
ترسم به زنخ برآوری آن را نیز