عبارات مورد جستجو در ۲۵۹۸۲ گوهر پیدا شد:
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳
نه صبر به گوشه‌ای نشاند ما را
نه عقل به کام دل رساند ما را
چون یار ز پیش می‌براند ما را
کو مرگ که زین باز رهاند ما را
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵
ای هجر مگر نهایتی نیست ترا
وی وعدهٔ وصل غایتی نیست تو را
ای عشق مرا به صد هزاران زاری
کشتی و جز این کفایتی نیست تو را
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴
دل باز چو بر دام غم عشق آویخت
صبر آمد و گفت خون غم خواهم ریخت
بس برنامد که دامن اندر دندان
از دست غم آخر به تک پای گریخت
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۵
جانا به تن شکسته و عزم درست
عمریست که دل در طلب صحبت تست
وامروز که نومید شد از وصل تو چست
در صبر زد آن دست کز امید بشست
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۹
دل در خم آن زلف معنبر بنشست
جان گفت که دل رفت وزین غمکده رست
من هم پی دل روم به هر حال که هست
مسکین چو به لب رسید پایش بشکست
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۶
ای عهد تو عید کامرانی پیوست
افتاد بهار پیش بزم تو ز دست
زیبنده‌تر از مجلس تو دست بهار
بر گردن عید هیچ پیرایه نبست
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۸
در کوی تو هیچ کار من ناشده راست
ایام به کین خواستن من برخاست
واخر به دلت گذر کند چون بروم
کان دلشده کی رفت و چگونه‌ست و کجاست
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۰
دل بر سر عهد استوار خویش است
جان در غم تو بر سر کار خویش است
از دل هوس هر دو جهانم برخاست
الا غم تو که بر قرار خویش است
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۱
عشقی که همه عمر بماند این است
دردی که ز من جان بستاند این است
کاری که کسش چاره نداند این است
وان شب که به روزم نرساند این است
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۴
در سایهٔ آن زلف مشوش که تراست
ای بس دل سرگشتهٔ غمکش که تراست
می‌بر دل و می ده غم و فارغ می‌رو
دور از دل من زهی دل خوش که تراست
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۸
زلف تو از آن دم که دلم بربودست
از زیر کله روی به کس ننمودست
مانا به حکایت از لبت بشنودست
کز جملهٔ عاشقان چشمت بودست
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۰
آن چهره که هرکه وصف او بشنیدست
بر چهرهٔ آفتاب و مه خندیدست
ماه نو عید دیده‌ام دوش بدو
بر ماه تمام کس مه نو دیدست
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۲
چون حسن تو رنج من به عالم سمرست
کارم چو سر زلف تو زیر و زبرست
دیدم ز غمت بسی جفاها لیکن
نادیدن تو ز هرچه دیدم بترست
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۳
در هر طرفی اگرچه یاری دگرست
واندر هر گوشه غمگساری دگرست
در سر ز غمت مرا خماری دگرست
معشوقه تویی و عشق کاری دگرست
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۲
تا دست امید ما شکستیم ز دوست
زیر لگد فراق پستیم ز دوست
دشمن به دعای شب چرا برخیزد
چون ما به چنین روز نشستیم ز دوست
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۳
هردم ز تو گر تازه غمی باید هست
در دور فلک نو ستمی باید هست
در عشق تو گرچه ایچ می‌باید هست
این بس نبود کانچ نمی‌باید هست
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۹
ای دل یارت که سر به سر کبر و منیست
بازیچهٔ غمزه‌اش پیمان شکنیست
سودای لب چنین کسی نتوان پخت
با خویشتن آی این چه بی‌خویشتنیست
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷۱
پایی که نه در هوای تو در گل نیست
رایی که نه رای تو برو مشکل نیست
القصه ز هرچه نام شادی دارد
در عالم عشق جز غمت حاصل نیست
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۰
عمری که تر و خشک من آن بود گذشت
وان مایه که کردمی بدان سود گذشت
افسوس که روز بی‌غمی دیر رسید
پس چون شب وصل دلبران زود گذشت
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۱
دلبر ز وفا و مهر یک‌سر بگذشت
تا کار دلم ز دست دلبر بگذشت
چون دید کزو قدم بر آتش دارم
بگذاشت مرا و آبم از سر بگذشت