عبارات مورد جستجو در ۲۵۹۸۲ گوهر پیدا شد:
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵۸
هست ما را نازنین می پرست
گو گهم بریان کند گاهی کباب
نیم شب کامد مرا بیدار کرد
من همان دولت همی دیدم به خواب
بیخودی زد راهم از نی تا به صبح
خانه خالی بود و او مست و خراب
آخر شب صبح را کردم غلط
زانکه هم رویش بد و هم ماهتاب
زلف برکف شب همی پنداشتم
کز بنا گوشش برآمد آفتاب
ای چشمه زلال مرو کز برای تو
مردم چنانکه مردم آبی برای آب
زین پیشتر پدیدهٔ من جای آب بود
اکنون ببین که هست همه خون به جای آب
گو گهم بریان کند گاهی کباب
نیم شب کامد مرا بیدار کرد
من همان دولت همی دیدم به خواب
بیخودی زد راهم از نی تا به صبح
خانه خالی بود و او مست و خراب
آخر شب صبح را کردم غلط
زانکه هم رویش بد و هم ماهتاب
زلف برکف شب همی پنداشتم
کز بنا گوشش برآمد آفتاب
ای چشمه زلال مرو کز برای تو
مردم چنانکه مردم آبی برای آب
زین پیشتر پدیدهٔ من جای آب بود
اکنون ببین که هست همه خون به جای آب
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۶۱
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۶۲
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۶۶
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۶۹
هست سر بردوش من باری و باری می کشم
تا مگر اندازمش در پای خوبان عاقبت
رای آن دادم که خونم را بریزند اهل حسن
شد موافق رای من با رای خوبان عاقبت
بارها گفتم که ندهم دل به خوبان لیک دل
گشت از جان بنده و مولای خوبان عاقبت
با چنان خونین لبی کاید همی زو بوی شیر
خون من میخور حلالست آن چو شیر مادرت
چشم من دور ار بگویم مردم چشم منی
زانکه هرساعت همی بینم برآب دیگرت
تا مگر اندازمش در پای خوبان عاقبت
رای آن دادم که خونم را بریزند اهل حسن
شد موافق رای من با رای خوبان عاقبت
بارها گفتم که ندهم دل به خوبان لیک دل
گشت از جان بنده و مولای خوبان عاقبت
با چنان خونین لبی کاید همی زو بوی شیر
خون من میخور حلالست آن چو شیر مادرت
چشم من دور ار بگویم مردم چشم منی
زانکه هرساعت همی بینم برآب دیگرت
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۷۰
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۷۴
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۸۲
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۸۷
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۸۹
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۹۲
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۹۴
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۹۵
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۹۹
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۱۰۷
تن پاکت که زیر پیرهن است
وحده لاشریک له چه تن است
هست پیراهنت چو قطرهٔ آب
که تنگ گشته برگل و سمن است
با خودم کش درون پیراهن
که تو جانی و جان من بدن است
تازیم در غم تو جامه درم
وز پس مرگ نوبت کفن است
دل بسی بردهای نکو بشناس
آنکه خسته تر است ازان من است
اندرا و میان جان بنشین
که تو جانی و جان ترا بدن است
وحده لاشریک له چه تن است
هست پیراهنت چو قطرهٔ آب
که تنگ گشته برگل و سمن است
با خودم کش درون پیراهن
که تو جانی و جان من بدن است
تازیم در غم تو جامه درم
وز پس مرگ نوبت کفن است
دل بسی بردهای نکو بشناس
آنکه خسته تر است ازان من است
اندرا و میان جان بنشین
که تو جانی و جان ترا بدن است
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۱۱۴
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۱۱۶
چشمم ار بیتو جهان بیند بگیرش عیب ازانک
خیرهٔ بیدیدهٔ آلودهٔ تر دامنی است
ساقیا گر می خورم بی تو نگویی کان می است
مردنم را شربتی و آتشم را روغنی است
اندران مجلس که خود را زنده سوزند اهل عشق
ای بسا مرد خدا کو کمتر از هندو زنی است
عندلیبان را غذای روح باشد بوی گل
مرغ دشت است آنکه عاشق برجو و بر ارزنی است
هر شبی خسرو که گوید سینهٔ در کویت بدرد
زیر دیوار تو سلطان پاسبان چوبک زنی است
خیرهٔ بیدیدهٔ آلودهٔ تر دامنی است
ساقیا گر می خورم بی تو نگویی کان می است
مردنم را شربتی و آتشم را روغنی است
اندران مجلس که خود را زنده سوزند اهل عشق
ای بسا مرد خدا کو کمتر از هندو زنی است
عندلیبان را غذای روح باشد بوی گل
مرغ دشت است آنکه عاشق برجو و بر ارزنی است
هر شبی خسرو که گوید سینهٔ در کویت بدرد
زیر دیوار تو سلطان پاسبان چوبک زنی است
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۱۱۷
ای دل غمین مباش که جانان رسیدنی است
در کام تشنه چشمهٔ حیوان رسیدنی است
ای دردمند هجر مینداز دل ز درد
کاینک طبیب آمده درمان رسیدنی است
ای گلستان عمر زسربرگ تازه کن
کان مرغ آشیان به گلستان رسیدنی است
پروانه وار پیش روم بهر سوختن
کان شمع دیده در شب هجران رسیدنی است
در ره بساط لعل زخون جگر کشم
کان نازنین چو سرو خرامان رسیدنی است
جانی که از فراق رها کردخانه را
یاد آورید که آرزوی جان رسیدنی است
در کام تشنه چشمهٔ حیوان رسیدنی است
ای دردمند هجر مینداز دل ز درد
کاینک طبیب آمده درمان رسیدنی است
ای گلستان عمر زسربرگ تازه کن
کان مرغ آشیان به گلستان رسیدنی است
پروانه وار پیش روم بهر سوختن
کان شمع دیده در شب هجران رسیدنی است
در ره بساط لعل زخون جگر کشم
کان نازنین چو سرو خرامان رسیدنی است
جانی که از فراق رها کردخانه را
یاد آورید که آرزوی جان رسیدنی است
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۱۲۰
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۱۲۱