عبارات مورد جستجو در ۲۵۹۸۲ گوهر پیدا شد:
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۹۲
گفتی که شب آیم ارچه بیگاه شود
شاید که زبان خلق کوتاه شود
بر خفته کجا نهان توانی کردن
کز بوی خوش تو مرده آگاه شود
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۹۵
روزی که جمال دلبرم دیده شود
از فرق سرم تا به قدم دیده شود
تا من به هزار دیده رویش نگرم
آری به دو دیده دوست کم دیده شود
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۰۲
ار کشتن من دو چشم مستت خواهد
شک نیست که طبع بت پرستت خواهد
ترسنده از آنم که اگر بر دستت
من کشته شوم که عذر دستت خواهد
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۰۴
یک نیم رخت الست منکم ببعید
یک نیم دگر ان عذابی لشدید
بر گرد رخت نبشته یحی و یمیت
من مات من العشق فقد مات شهید
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۰۸
معشوقهٔ خانگی به کاری ناید
کاو دل برد و روی به کس ننماید
معشوقه خراباتی و مطرب باید
تا نیم شبان زنان و کوبان آید
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۱۱
پیریم ولی چو عشق را ساز آید
هنگام نشاط و طرب و ناز آید
از زلف رسای تو کمندی فگنیم
بر گردن عمر رفته تا باز آید
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۱۴
چشمی به سحاب همنشین می‌باید
خاطر به نشاط خشمگین می‌باید
سر بر سر دار و سینه بر سینهٔ تیغ
آسایش عاشقان چنین می‌باید
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۱۵
ای عشق به درد تو سری می‌باید
صید تو ز من قوی‌تری می‌باید
من مرغ به یک شعله کبابم بگذار
کین آتش را سمندری می‌باید
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۱۸
گلزار وفا ز خار من می‌روید
اخلاص ز رهگذار من می‌روید
در فکر تو دوش سر به زانو بودم
امروز گل از کنار من می‌روید
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۲۰
تا چند حدیث قامت و زلف نگار
تا کی باشی تو طالب بوس و کنار
گر زانکه نه‌ای دروغزن عاشق‌وار
در عشق چو او هزار چون او بگذار
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۲۶
گفتم: چشمم، گفت: براهش میدار
گفتم: جگرم، گفت: پر آهش میدار
گفتم که: دلم، گفت: چه داری در دل
گفتم: غم تو، گفت: نگاهش میدار
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۴۳
گفتم که: دلم، گفت: کبابی کم گیر
گفتم: چشمم، گفت: سرابی کم گیر
گفتم: جانم، گفت: که در عالم عشق
بسیار خرابست، خرابی کم گیر
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۵۰
گر چشم تو در مقام ناز آید باز
بیمار تو بر سر نیاز آید باز
ور حسن تو یک جلوه کند بر عارف
از راه حقیقت به مجاز آید باز
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۵۲
دانی که مرا یار چه گفتست امروز
جز ما به کسی در منگر دیده بدوز
از چهره خویش آتشی افروزد
یعنی که بیا و در ره دوست بسوز
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۵۹
در دل دردیست از تو پنهان که مپرس
تنگ آمده چندان دلم از جان که مپرس
با این همه حال و در چنین تنگدلی
جا کرده محبت تو چندانکه مپرس
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۶۰
ای شوق تو در مذاق چندان که مپرس
جان را به تو اشتیاق چندان که مپرس
آن دست که داشتم به دامان وصال
بر سر زدم از فراق چندان که مپرس
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۷۴
سودای توام در جنون می زد دوش
دریای دو دیده موج خون می زد دوش
در نیم شبی خیل خیال تو رسید
ورنه جانم خیمه برون می زد دوش
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۸۳
دل کرد بسی نگاه در دفتر عشق
جز دوست ندید هیچ رو در خور عشق
چندانکه رخت حسن نهد بر سر حسن
شوریده دلم عشق نهد بر سر عشق
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۸۵
ما را شده‌است دین و آیین همه عشق
بستر همه محنتست و بالین همه عشق
سبحان الله رخی و چندین همه حسن
انالله دلی و چندین همه عشق
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۹۲
در عشق تو ای نگار پر کینه و جنگ
گشتیم سرا پای جهان با دل تنگ
شد دست زکار و ماند پا از رفتار
این بس که به سر زدیم و آن بس که به سنگ