عبارات مورد جستجو در ۱۰۷۶۰ گوهر پیدا شد:
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۳
دل ز آتش هجرانت کبابست کباب
جان هم ز خراج و غم خرابست خراب
با هر که شراب وعده وصل دهی
چون در نگری جمله سرابست سراب
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۹
ایعشوه دهان ترک شما کردم و رفت
رخ سوی در سخا کردم و رفت
چون بوی وفاتان نشنیدم همه را
در لعنت ایزدی رها کردم و رفت
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۶۲
از تاب جگر دوش روانم میسوخت
خون دل و مغز استخوانم میسوخت
میسوختم و اشک همی ریخت چو شمع
و آن اشکم ازان بود که جانم میسوخت
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۶۵
از کوی تو با دل حزین باید رفت
با غصه و قهر همنشین باید رفت
رفتیم ز پیش تو بجائی که مپرس
از خدمت مخدوم چنین باید رفت
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۹۰
آنرا که دل از عشق تو کور و کر نیست
همچون دل من در پی شور و شر نیست
وصل تو بزور یا بزر دست دهد
زین پس من و هجر تو چو زور و زر نیست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۹۶
بیروی تو دل صبور گردد هیهات
یا از غم تو نفور گردد هیهات
چون زلف خودار سرش ببری صد بار
یکدم ز رخ تو دور گردد هیهات
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۴
تن در غمش از هلال باریکترست
و آنماه شب چارده ز من بیخبرست
او خنده زنان چون گل و چون ابر مرا
با گریه بهم ناله و سوز جگرست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۴
پیوسته نشان عاشقان بد نامیست
کام دل این شیفتگان ناکامیست
گر سوختگانرا طمع وصل تو خاست
چون در نگری بنای آن بر خامیست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۹
دل شد ز پی وصل دلارام ز دست
جان نیز بران عزیمت از جای بجست
در نافه تاتار زدند آتش غم
تاتار خطش پشت لب یار نشست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۲
گفتم دل من گر چه که غرق خونست
وین محنت و غم از ستم گردونست
در خاطر من رباعیی می گذرد
وینست رباعی بشنو تا چونست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۶۱
رفتی و شکیب از دل عشاق برفت
نقش هنر از صفحه آفاق برفت
فضل وکرم از زمانه رفتند برون
آن روز که طاهر بن اسحاق برفت
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۶۳
یک غم نبود کز تو نصیب ما نیست
وز حسن خودت بحال ما پروا نیست
من واله لبهای توام لیک چه سود
سامان سخن گفتن از آن لبها نیست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۶۴
عشاق ترا امید بهر وزی نیست
جز درد دل از حسن رخت روزی نیست
بس کس که چو زلفین تو آشفته تست
چون ابن یمین یکی بدلسوزی نیست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۸۴
چون از نظرم سرو سمنبر بگذشت
این مردم دیده اشکش از سر بگذشت
در چشمه آفتاب میجست رخش
نا دیده تمام آبش از سر بگذشت
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۹۵
دل در سر زلفین بتان نتوان بست
وز دست فراقشان بجان نتوان جست
چندین مطپ ایدل که سر زلف بتان
دامیست که تا ابد از ان نتوان رست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۳۹
بر آتش غم بکام دل روزی چند
خواهیم زد آب با دل افروزی چند
زان پیش که بر باد دهد دست اجل
گرد از سر خاک ما جگر سوزی چند
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۵۰
تا دل غم آنجان جهان خواهد خورد
سر نشتر غم بر رگ جان خواهد خورد
پیکان خدنک غمزه خونریزش
در آتش دل آب روان خواهد خورد
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۶۰
چون اشکم ازینچشم چو جیحون بچکد
بر برگ زریر آب طبر خون بچکد
هر شام که یاد آرم از انروی چو صبح
همچون شفق از دیده من خون بچکد
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۹۲
گفتند که خرمی در افاق نماند
کس جفت طرب در خم این طاق نماند
گفتم سبب اینغم بی پایان چیست
گفتند که طاهر بن اسحاق نماند
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۹۳
هرگز فلکم زیاد می نگذارد
هر دم بغمی تازه ترم بسپارد
نزد فلک ستمگرم عیبی نیست
جز آنکه مرا اهل هنر پندارد