عبارات مورد جستجو در ۹۷۰۶ گوهر پیدا شد:
اوحدالدین کرمانی : الباب التاسع: فی السفر و الوداع
شمارهٔ ۱۵
درمان طلب از طبیب اگر رنجوری
در جهل بمردن نبود معذوری
بیکاری را نام نهی آزادی
نزدیک ترآ که سخت از ره دوری
اوحدالدین کرمانی : الباب التاسع: فی السفر و الوداع
شمارهٔ ۲۵
افسوس که خلق سخت کوته نظرند
وز هرچه فروشند یکی جو نخرند
بی هیچ بهانه دشمن یکدگرند
قصّه چه کنم که جمله شان درد سرند
اوحدالدین کرمانی : الباب التاسع: فی السفر و الوداع
شمارهٔ ۴۸
ناجنس حلاوت جوانی بُبَرد
عیش خوش و حظّ زندگانی بُبَرد
هم نیک بود آنک میان قومی
داند که گران است گرانی بُبَرد
اوحدالدین کرمانی : الباب العاشر: البهاریات
شمارهٔ ۱۱
رو باده و بنگ را بکن در باقی
تا چند ازین دو سفرهٔ زراقی
مستی خواهی گردِ درِ معنی گرد
تا مست شوی و هم بمانی باقی
اوحدالدین کرمانی : الباب العاشر: البهاریات
شمارهٔ ۱۶
این خوش پسران خوی پلنگ آوردند
روی چو مه و دل چو سنگ آوردند
از بیم پدر باده نمی یارند خورد
ناچار همه روی به بنگ آوردند
اوحدالدین کرمانی : الباب العاشر: البهاریات
شمارهٔ ۲۶
این سکّهٔ زربین که به پول افتاده است
اوصاف ملک بین که به غول افتاده است
افشاندن هر دو دست مردان ز دو کون
امروز نگر که در کچول افتاده است
اوحدالدین کرمانی : الباب العاشر: البهاریات
شمارهٔ ۷۰
گفتم چشمم گفت سرابی کم گیر
گفتم جگرم گفت کبابی کم گیر
گفتم که دلم گفت درین شهر شما
صد خانه خراب است خرابی کم گیر
اوحدالدین کرمانی : الفصل الاول - فی الطامات
شمارهٔ ۸
در میکده جز به می وضو نتوان کرد
و آن نام که زشت شد نکو نتوان کرد
افسوس که این پردهٔ مستوری ما
از بس که دریده شد رفو نتوان کرد
اوحدالدین کرمانی : الفصل الاول - فی الطامات
شمارهٔ ۱۳
آنها که ازو پیاله نوشی بزنند
بی هیچ شکی خانه فروشی بزنند
از عادت و رسم خویش بیرون آیند
بر مدرسه بگذرند و دوشی بزنند
اوحدالدین کرمانی : الفصل الاول - فی الطامات
شمارهٔ ۱۷
هر خسته که در مصطبه مسکن دارد
دودی زمن سوخته خرمن دارد
هر جا که سیه گلیم و آواره دلی است
شاگرد من است و خرقه از من دارد
اوحدالدین کرمانی : الفصل الاول - فی الطامات
شمارهٔ ۱۹
روزی بینی مرا و رندی سه چهار
سجّاده گرو کرده به پیش خمّار
مستک شده و نعره زنان در بازار
کای مدّعیان صلای عشق «اوحد» وار
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۳
در خدمت مخلوق امانی نبود
جز دردسر و کندن جانی نبود
مخلوق پرست جز گدایی نبود
آزادی به و گرچه نانی نبود
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۴
چون نیستم از امیر جز دردسری
خواهی پدر امیر و خواهی پسری
چون می نرسد دور به صاحب هنری
خواهی تو وزیر باش و خواهی دگری
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۱۰۲
از بس که غم دنییِ مردار خوری
نه کار کنی و نه غم کار خوری
سرمایهٔ تو از همه عالم عمری است
بر باد مده که غصّه بسیار خوری
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی عشر: فی الوصیة و الاسف علی مافات و ذکر الفناء و البقاء و ذکر مرتبته و وصف حالته رضی الله عنه
شمارهٔ ۱۴
قومی شده تا زنده به اسرار جهان
قومی شده بازنده به اسباب زمان
ماییم در این میان نه زاین قوم نه زآن
در حسرت هر دو برده عمری به زیان
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی عشر: فی الوصیة و الاسف علی مافات و ذکر الفناء و البقاء و ذکر مرتبته و وصف حالته رضی الله عنه
شمارهٔ ۱۹
گر می خواهی که روز و شب گردی شاه
باید که زننگ خلق گردی آزاد
زینها نشود هیچ خرابی آباد
مشتی دونند که خاکشان بر سر باد
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی عشر: فی الوصیة و الاسف علی مافات و ذکر الفناء و البقاء و ذکر مرتبته و وصف حالته رضی الله عنه
شمارهٔ ۲۶
با دست تهی پرهوسان را چه دهند
پیداست که بی دسترسان را چه دهند
گویند مرا که با تو دلدار چه کرد
من هیچ کسم هیچ کسان را چه دهند
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی عشر: فی الوصیة و الاسف علی مافات و ذکر الفناء و البقاء و ذکر مرتبته و وصف حالته رضی الله عنه
شمارهٔ ۳۷
مهمان جهان یکشبه بنمای که بود
کش روز سیه نکرد این چرخ کبود
آبیش که خورد تا هم از دیده نریخت
نانی به که داد کاخرش جان نربود
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی عشر: فی الوصیة و الاسف علی مافات و ذکر الفناء و البقاء و ذکر مرتبته و وصف حالته رضی الله عنه
شمارهٔ ۴۳
انعام تو عام است و دلم بی بهر است
تریاک کزو هلاک خیزد زهر است
تو لقمهٔ باز در دم صعوه نهی
وآنگه گویی فرو بر آخر قهر است
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی عشر: فی الوصیة و الاسف علی مافات و ذکر الفناء و البقاء و ذکر مرتبته و وصف حالته رضی الله عنه
شمارهٔ ۷۳
«اوحد» تو حدیث عشق گفتی بسیار
گویی و نمی کنی، ازو شرم بدار
خاموش نئی اگر تو هستی صادق
این صدق عمل بود نباشد گفتار