عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۵۹۹
پیوسته طلبکار شراب است دل من
گر می ندهد دست، کباب است دل من
از موجه گرداب قدح باک ندارد
طوفان زده عالم آب است دل من
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۰۰
چون باده می کند مست، ما را هوای باران
دریای نشاه خیزد، از قطره های باران
مینا با پای ساغر، چون سر نهد به سجده
چیز دگر نخواند، غیر از دعای باران
پیداست عکس خوبی، از چار سوی عالم
آیینه خانه ای شد دهر از صفای باران
روزی که نیست چشمم، از جوش گریه پر آب
در کارخانه ابر،خالی ست جای باران
دارند برسر دست، جانهای تلخ و شیرین
باران برای ساغر، ساغر برای باران
پس ماندن از رفیقان، ننگ است بر سبکرو
بیجا نمی خروشد، سیل از قفای باران
طغرا مباش غافل، زین ابر خرقه آبی
پیری ست سبحه در کف، از قطره های باران
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۰۱
گر باده می خری، به زر گل خرید کن
بفروش ساز مطرب و بلبل خرید کن
خالی ز عیب نیست متاع دکان زهد
این جنس را ز روی تامل خرید کن
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۰۲
بگذر از تحریر، بلبل! فکر تقریری بکن
مصحف گل را نفهمیدیم، تفسیری بکن
صحبت دیوانگان، دیوانگی می آورد
گر به ما خواهی نشستن، فکر زنجیری بکن
بخت در خواب است ای دل، فکر شبگیری بکن
بهر جان بردن ز دست خصم، تدبیری بکن
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۰۳
در آتشم فکند که بی دود و دم نشین
غم بر دلم گماشت که رو بی الم نشین
حکم قضا رسید که با وسعت سپهر
در تنگنا همیشه چو نال قلم نشین
فریاد می کند جرس کاروان چرخ
کز شهر عیش بگذر و در دشت غم نشین
مهمان روزگار چو گشتم، نصیب گفت
در آستان خانه چو نقش قدم نشین
قسمت اشاره کرد که در چارسوی دهر
بسیار کش جفا و ستم، لیک کم نشین
دوران زبان گشود که از نقد عافیت
دست تهی چو مردم صاحب کرم نشین
گفتم که جای نیست برای نشستنم
ایام گفت در ته تیغ ستم نشین
طغرا، چو نقش زندگی ات بد نشسته است
بهر نجات، بر سر راه عدم نشین
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۰۵
بس که آن گل صبحدم با آب و تاب آید برون
گر فشارم دیده برعکسش، گلاب آید برون
از فروغ چهره، ابرویش نمی آید به چشم
چون مه نو کز پناه آفتاب آید برون
نشکند بی دستبرد ساغر می سد شرم
باده پیش آور که آن گل از حجاب آید برون
هر کجا حرف از دل بی طاقت ما بگذرد
تا قیامت گر بکاوی، اضطراب آید برون
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۰۶
می نماید خویش را عریان به رندان عاقبت
دختر رز را شود هر چند مینا پیرهن
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۱۰
طالع برگشته کز وی می رسد ما را شکست
می زند شمشیر، اما در سپاه دیگران
گل به روی کار ما گرد کسادی می خورد
برزمین هرگز نمی ماند گیاه دیگران
بر نمی تابد دلم، می بایدش واریختن
می خورم چون دلو اگر آبی ز چاه دیگران
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۱۲
گفتی عرق دوباره چو شد، تند می شود
من تندی از دوباره ندیدم، سه باره کن
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۱۵
بزم بی نور است، از جام طرب می نوش کن
شبچراغی شو، ز خجلت شمع را خاموش کن
شکوه ای دارد ز دست تندی آتش، سپند
پیش ازان کز سوختن تخمش برافتد، گوش کن
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۱۶
ز بی برگی بود لبریز رونق گلستان من
بهار از جای برخیزد به تعظیم خزان من
شکاراندازیی بی سعی تقدیر آرزو دارم
به زور دیگری تا کی جهد تیر از کمان من؟
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۱۸
طلب کردم رهی از باغبان درجستن آن گل
چو آبم کرد سرگردان، که راه جستجوی است این
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۲۰
زلف شبرنگ، پریشان بر و دوش مکن
خویش را بیهده چون کعبه سیه پوش مکن
تا ز قانون طرب، دست نشویی در بزم
رود اشکم چو درآید به صدا، گوش مکن
بوی شیر از لب چون لعل ترت می آید
آب اگر در قدح باده بود، نوش مکن
شب به گلشن چو روی، دست به شوخی مگشا
گل چراغی به رهت داشته، خاموش مکن
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۲۸
هر چه می گویی، ز چشم عشوه پردازش بگو
وز اشارتهای ابروی اداسازش بگو
شکوه ناسازی هجران، به آن مه گفتنی ست
گر نبینی رو ازو، در پیش دمسازش بگو
کعبه در برروی مردم بسته، نامش را مبر
لب به وصف دیر بگشا، از در بازش بگو
تا زند سازنده غم، نقشها بر آب صوت
رود چشم را ببین، در پرده سازش بگو
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۳۱
دختری کز سایه رز می رمید
گشته رام شیشه و جام و سبو
کرده غسل از بهر پاکی صد حلال
در حرام شیشه و جام و سبو
تن به قانون ده، مرو بی چنگ و نی
در مقام شیشه و جام و سبو
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۳۳
ناله برگشت ز لب از فرح دیدن تو
گریه در دیده گره گشت ز خندیدن تو
می کند شبنم گل از سر شب تا دم صبح
مشق شیرینی در میکده غلتیدن تو
برهمن گرم پرستیدن سنگ سیه است
دل چه سان بگذرد از شغل پرستیدن تو
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۳۹
بی برکت است چیزی، کان در شماره آید
یارب مباد هرگز، بوس ترا شماره!
پاکان این چمن را، پیرایه ساز قسمت
چون سرو داده یک دلق، آن نیز پاره پاره
بهر شکست توبه، صد آیه رهنمون شد
هرجا به مصحف گل، کردیم استخاره
ریشت سفید گردید، دندان چه سان بماند
چون صبح گشت پیدا، پنهان شود ستاره
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۴۲
چرخ نامرد است، اگر مردی ازو یاری مخواه
خویش را در زیر بار یک جهان خواری مخواه
تا توان از تلخ و شیرین جهان پرهیز کرد
همچو چشم خوبرویان، غیر بیماری مخواه
در لباس خرمی صد عقده می روید ز دل
سرو قامت باش، لیکن رخت زنگاری مخواه
در شب زلفش مده چون شانه هرگز تن به خواب
گر سراپا چشم گردی، غیر بیداری مخواه
زورق از یمن سبکباری به ساحل می رسد
جان اگر خواهی، درین دریا گرانباری مخواه
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۴۳
روز جزا برآیم، ساغر به کف نهاده
شاید خدا ببخشد، از آبروی باده
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۴۴
باز بر بال و پرم گرد هوس پیچیده
بوی پرواز گرفتن به قفس پیچیده
غیر ما جورکشی همره این قافله نیست
ناله ماست که در گوش جرس پیچیده