عبارات مورد جستجو در ۸۴۵۶ گوهر پیدا شد:
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۲
این حسرت و غم که با من درویش است
بی سلسله ای نیست که بیش از پیش است
یا صبح سعادتم پس از شام غمست
یا محنت روز واپسینم پیش است
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۷
واقف ز شب سیاه این سوخته کیست
جز شمع سحر که دوش تا روز گریست
هر کس که شبی در آتش هجر تو زیست
دانست که سوز آتش دوزخ چیست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۶۴
بی بختم و دست و دل ز اندیشه تهیست
شیران همه رفتند و سر بیشه تهیست
دوش اینهمه جام می فلک داد بغیر
امروز که دور من بود شیشه تهیست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۷۴
پروانه صفت سوز دلم پنهان است
کارم نه چو بلبل از غمت افغان است
ما را نه که در همان زبان نیست ولی
فریاد زدن نه شیوه مردان است
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۷۷
ای غایت هر هنر که در آدم هست
مقصود منی ز هر چه در عالم هست
من خسته دلم ز خدمت گر دورم
از ضعف تنست و ضعف طالع هم هست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۷۸
آن غمزده ام که زهر غم نوش منست
محنت کش عالم دل مدهوش منست
دور از تو ستون خانه غم شده ام
بار غم عالم همه بر دوش منست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۸
تا کی زغمت دو دیده تر خواهد گشت
بدحالیم از چرخ بتر خواهد گشت
اهلی چو فلک بعکس کامت گردد
روزی که دهد کام تو بر خواهد گشت
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۳
پامال شود بفتنه هر مال که هست
گردد شب غم روز و هر اقبال که هست
چون عاقبت اینست چه تشویش کنیم
روزی بشب آریم بهر حال که هست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۸۵
جز هجر نصیب عاشق بیدل چیست
جز حسرت وصل او به من واصل چیست
گر من نگرم سیاهه دفتر عمر
جز نامه سیاهی دگرم حاصل چیست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۹۳
هرگز فلکم باده رخشان ندهد
جز درد غم ساقی دوران ندهد
خون جگری گر دهد آسان نوشم
می ترسم از آنکه اینهم آسان ندهد
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۳
هر چند که صبح عیش ما کم بدمد
ورهم بدمد ز مشرق غم بدمد
تا کی بدمد صبح رقیبان به مراد
صبحی بمراد عاشقان هم بدمد
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۵
با همچو منی که همسخن خواهد بود
من خاک رهم که یار من خواهد بود
اهلی مطلب پنبه داغ دل خویش
کاین پنبه نصیب در کفن خواهد بود
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۹
اهلی که ز سودای بتان سود ندید
از آتش سودا به جز از دود ندید
هر سرو که پرورد به خون دل خون
از نخل قدش میوه مقصود ندید
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۲۱۰
عاشق نه که از می دل راحت دارد
با خود ز سخن سر فصاحت دارد
چون غنچه شکفته رو زید با دل تنگ
میخندد و در سینه جراحت دارد
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۲۱۴
دردی که دوای او قضا را نرسد
جز این دل ریش مبتلا را نرسد
ما بخش غمیم و غم همه قسمت ماست
هرگز نرسد غمی که ما را نرسد
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۲۲۴
تا کی ستمت بر دل ناشاد رسد
فریاد کنیم و از تو بیداد رسد
بر ناله و فریاد دلم پیک اجل
فریادرس است گر به فریاد رسد
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۲۶۳
هر کو غم آنسرو سرافراز خرید
از سروقدان دگر کجا ناز خرید
حسنش غم گلرخان بشست از دل من
عشقش ز هزار غم مرا باز خرید
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۲۷۰
در بحر غم تو عالمی جان دادند
وز خون جگر خجلت عمان دادند
ابروی تو سرنگون کند کشتی عمر
زان مردم دیده دل به طوفان دادند
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۲۳
دردا که رسید پیری و داد نوید
کز صفحه عمر شسته شد خط امید
بر آتش دلکش جوانی بنشست
خاکستر ناامیدی از موی سپید
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۳۴
فریاد که عمر رفت و حرمان بفزود
سرمایه جان زیان شد اندر غم سود
بود زا می غفلتم حساب الفرحی
آخر که بهوش آمده ام هیچ نبود