عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۳۱۰
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۳۱۳
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۳۱۴
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۳۱۶
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۳۱۸
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۳۲۰
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۳۲۱
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۳۲۲
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۳۲۴
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۳۲۸
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۳۲۹
زین گلستان همه سودم به زیان می ماند
چون گل زرد، بهارم به خزان می ماند
سر زلفش که مرا دشمن جان بود به دست
در کف شانه به سررشته جان می ماند
لب گل از گهرآمیزی دندان خالی ست
تا نخندیده، به آن غنچه دهان می ماند
می گریزد ز برم با قد چون تیر خدنگ
قامت خم شده ام تا به کمان می ماند
تازگی ریخته و نقش قدم پیدا نیست
راه آن گل، به ره آب روان می ماند
بس که در سینه ام آشوب غمش تعبیه است
آه اگر می کشم از دل، به فغان می ماند
خوردن بوسه گنه، چاشنی عیش حرام
شب وصل تو به روز رمضان می ماند
چون گل زرد، بهارم به خزان می ماند
سر زلفش که مرا دشمن جان بود به دست
در کف شانه به سررشته جان می ماند
لب گل از گهرآمیزی دندان خالی ست
تا نخندیده، به آن غنچه دهان می ماند
می گریزد ز برم با قد چون تیر خدنگ
قامت خم شده ام تا به کمان می ماند
تازگی ریخته و نقش قدم پیدا نیست
راه آن گل، به ره آب روان می ماند
بس که در سینه ام آشوب غمش تعبیه است
آه اگر می کشم از دل، به فغان می ماند
خوردن بوسه گنه، چاشنی عیش حرام
شب وصل تو به روز رمضان می ماند
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۳۳۱
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۳۵۰
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۳۵۳
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۳۵۵
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۳۵۶
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۳۶۰
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۳۶۱
زلفی که بر زبان و دل شانه بگذرد
ماند به آن شبی که به افسانه بگذرد
دل صبح خیز مشق بر آتش دویدن است
دارم امید آنکه ز پروانه بگذرد
در بزم وصل، تشنه لبان را خمار هجر
چندان امان نداد که پیمانه بگذرد
غیر از دلم که خانه بدوش تجرد است
جغدی ندیده ام که ز ویرانه بگذرد
در زلف او دلم سر و برگ جدل نداشت
استاد یک کنار که تا شانه بگذرد
از اتحاد، در دل ما می کند خطور
حرفی اگر به خاطر جانانه بگذرد
ماند به آن شبی که به افسانه بگذرد
دل صبح خیز مشق بر آتش دویدن است
دارم امید آنکه ز پروانه بگذرد
در بزم وصل، تشنه لبان را خمار هجر
چندان امان نداد که پیمانه بگذرد
غیر از دلم که خانه بدوش تجرد است
جغدی ندیده ام که ز ویرانه بگذرد
در زلف او دلم سر و برگ جدل نداشت
استاد یک کنار که تا شانه بگذرد
از اتحاد، در دل ما می کند خطور
حرفی اگر به خاطر جانانه بگذرد
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۳۶۴
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۳۶۵