عبارات مورد جستجو در ۸۴۵۶ گوهر پیدا شد:
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۴۶
تا قسم من سوخته خود حرمان است
یا خود غم عشق درد بی درمان است
القصّه به هر کسی که در می نگرم
همچون من پای بسته سرگردان است
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۸۳
از ذکر تو جز عشق نیاموزد دل
وز هجر تو جز صبر نیندوزد دل
افسوس که درد دل از اندازه گذشت
بر درد دل منت نمی سوزد دل
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۸۴
ای خاک در تو سرمهٔ دیدهٔ دل
یاد تو دوای دل شوریدهٔ دل
من می دهم انصاف که افسوس بود
سودای تو در دماغ پوسیدهٔ دل
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۹۰
با راهرو گفت خسته می دار ای دل
یا ما به امید بسته می دار ای دل
ما را به شکستگان نظرها باشد
ما را خواهی شکسته می دار ای دل
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۹۱
دل را شود از دیده فرو پای به گل
وز دست دل و دیده شود خون حاصل
حالی است بدیع و کار و باری مشکل
دل آفت دیده است و دیده غم دل
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۰۶
با دل گفتم نئی زمردان غمش
بیهوده متاز گردِ میدان غمش
دل گفت به من که رو سر انداز و مپرس
مانندهٔ گوی پیش چوگان غمش
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۰۷
هر لحظه زدست غم به جان آید دل
در خوردن غم هیچ نیاساید دل
گفتم که زدیده است دل را تشویش
دیده چه کند تاش نفرماید دل
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۱۱
ای دل گر ازین پایه فروتر نایی
با لشکر غوغای غمش برنایی
قصّه چه کنم که در غمش آخر کار
تا خون نشوی به چشمشان درنایی
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۱۸
دل با غم اگر بساختی شادستی
ور بندهٔ عشق گشتی آزادستی
بیچاره دل ارنه سُست بنیادستی
اکنون که خراب گشتی آبادستی
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۳۶
تا چند کشم غصّهٔ کس ناکس را
وز خسّت خود خاک شوم هر خس را
کارم به دو گز عبا چو برمی آید
دادم سه طلاق این فلک اطلس را
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۴۶
بی روی توَم زخویشتن دل بگرفت
وز درد توَم زمرد و زن دل بگرفت
از من دل من گرفت [و از دل] من نیز
از سوزش حال دل من دل بگرفت
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۵
سبحان الله که چه زیانم خود را
بر باد هوا همی نشانم خود را
نیکان خود را هنوز بد دانستند
من نیک بدم و نیک دانم خود را
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۱۰۵
چون هست جهان به نیستی آلوده است
غم خوردن نیک و بد ازو بیهوده است
هیهات که ناآمده را حاصل نیست
افسوس که آنچ رفت چون نابوده است
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۱۱۱
عالم همه محنت است و ایّام غم است
گردون همه آفت است و گیتی ستم است
فی الجمله چو در کار جهان می نگرم
آسوده کسی نیست وگر هست کم است
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۱۲۱
صد بار بگفتم این دل سوخته را
کآبی برزن آتش افروخته را
نشنید و به باد خاکساری برداد
این جانِ به صد خون دل اندوخته را
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۱۲۲
من پیرو طبعم این ضلالت زآن است
بی حاصلم از عمر ملالت زآن است
از بی سودی نمی خورم چندین غم
سرمایه زیان است خجالت زآن است
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۳۹
این خوش پسران که در غمم می دارند
جان تو که هردم به دمم می دارند
دانی که برهنه سر زبهر چه شدند
کشتند مرا و ماتمم می دارند
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۴۳
از دل خبری دیدهٔ غمّاز آورد
واندوه زساز رفته ام باز آورد
نادیده دلم زفتنه ها ایمن بود
عشق آمد و باز فتنه ها باز آورد
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۵۷
تا خاک در عشق مرا مفرش شد
دیده تر از آب و دل پر از آتش شد
عیش خوش را نهاده بودم بنیاد
افسوس که آن عیش خوشم ناخوش شد
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۷۹
عشقت صنما به زور و زر برناید
بی درد دل و خون جگر برناید
در عشق تو سرمایهٔ تو یک نفس است
ترسم که فروشود دگر برناید