عبارات مورد جستجو در ۳۷۸۶۴ گوهر پیدا شد:
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۲۶۵
لبت را جان نخوانم حاش لله
که جان هرگز چنین شیرین نباشد
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۲۶۷
چو سنگ نازنینان گل بود برروی مشتاقان
من ازدیده پذیرم هر گلی کان نازنین بخشد
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۲۶۹
شمشیر کین باز آن صنم برقصه دلها می کشد
جان هم کشد یار غمش دل خود نه تنها می‌کشد
خطی که از دود دلم برگرد آن لب سبز شد
ما را از آن سبزی همه خاطر به صحرا می‌کشد
مایل به سرو قد او باشد دل خسته مرا
عاشق که صاحب همت است میلش به بالا می‌کشد
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۲۷۶
ره ده ای دیده و خار مژه را یک سو کن
که خرامان و خوش آن سرو روان باز آمد
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۲۷۸
که می آید چنین یارب مگر مه بر زمین آمد
چه گرد است اینکه می‌خیزد که جانان هم‌نشین آمد
که میراند جنیبت را که میدان عنبر آگین شد
کدامین باد می جنبد که بوی یا سیمین آمد
صبوری را دلم در خاک من جوید نمی‌یاید
غبار کیست این یارب که در جان حزین آمد
بتی و آفت تقوی و دین آخر نمی‌دانی
که در شهر مسلمانان نباید این چنین آمد
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۲۷۹
خبرم رسید امشب که نگار خواهی آمد
سر من فدای راهی که سوار خواهی آمد
به لبم رسیده جانم، تو بیا که زنده مانم
پس از آن که من نمانم، به چه کار خواهی آمد
غم و قصه فراقت بکشد چنان که دانم
اگرم چو بخت روزی به کنار خواهی آمد
منم و دلی و آهی ره تو درون این دل
مرو ایمن اندر این ره که فگار خواهی آمد
همه آهوان صحرا سر خود گرفته بر کف
به امید آن که روزی به شکار خواهی آمد
کششی که عشق دارد نگذاردت بدینسان
به جنازه گر نیایی، به مزار خواهی آمد
به یک آمدن ربودی، دل و دین و جان خسرو
چه شود اگر بدین سان دو سه بار خواهی آمد
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۲۸۰
صبا آمد ولی دل باز نامد
غریب ما به منزل باز نامد
دل مارفت با محمل نشینی
رود جان هم که محمل باز نامد
به عشقم مست بگذارید زیراک
کس از میخانه عاقل باز نامد
نصیحت زندگان را کرد باید
کز افسون مرغ بسمل باز نامد
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۲۸۱
دل من چرا چو غنچه نشو دریده صد جا
که صبا رسید و بویی زنگار من نیامد
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۲۸۲
ای زلف تو دام دل دانا و خردمند
دشوار جهد دل که در افتاد درین بند
بودیم خردمند که زد عشق تو برما
دیوانگی آورد و نماندیم خردمند
ای باد بجنبان سر آن زلف و ببخشای
برحال پریشان پریشان شده‌ای چند
اصحاب هوس چاشنی عشق چه دانند؟
لذت ندهد تشنهٔ می را شکر و قند
عیبم مکن ای خواجه که در عالم معنی
جهل است خردمندی‌و دیوانه خردمند
تا جان بود از مهر رخش بر نکنم دل
گر میر نهد بندم و گر پیر دهد پند
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۲۸۳
ز اهل عقل نپسندد خردمند
که دارد رفتنی را پای دردمند
لباس زندگی برخود مکن تنگ
که چون شد پار نتوان کرد پیوند
بصورت خوش مشو از روی معنی
نی خامه نکوتر از نی قند
نصیحت گوهری دان کان نزیبد
مگر در گوش دانا و خردمند
مخور غم بهر فرزندی و مالی
که مالت دیده بس است و صبر فرزند
به رعنایی منه بر خاکیان پای
که ایشان هم‌چو تو بودند یک چند
شنو ای‌دوست پند اما چو خسرو
مشو کو گوید و خود نشنود پند
مرا با تو افتادست پیوند
نه در گوشم نصیحت رفت و نه پند
دل من می‌جهد هر لحظه از جای
به دیدارت چنانم آرزومند
ندارم صبر اگر باور نداری
بگیر اینک بیا دستم به سوگند
دلم خونست از شوق وصالت
چو مادر در فراق کشته فرزند
هزاران چشمه از چشمم روان است
که سنگین‌تر غمی دارم ز الوند
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۲۸۴
مرهم از لبهات می‌جویم بدین جان فگار
وای بر ریشی که آنرا از نمک مرهم کنند
مردهٔ آن قامتم کاندم که بخرامد براه
مردگان در خاک هر دم حسرتی دیگر خورند
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۲۸۷
گل سیرآب من در باغ بشکفت
گل صد برگ از رویش خجل ماند
خدنگ غمزهٔ ترکان شکاری
گذشت از دل ولی پیکان بدل ماند
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۲۹۰
گوش من از پی نام تو به هر کوی بماند
چشم من از هوس روی تو هر سوی بماند
نه به گلزار گشاید دل من نه در باغ
بس‌که در جان من اندیشهٔ آن روی بماند
بامدادان به چمن ناز کنان می گشتی
سرو یک‌پای ستاده به لب جوی بماند
ماجرای دل خود کام چه پرسی از من ؟
سالها شد که ز من رفت و در آن کوی بماند
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۲۹۷
یک دل به سر کوی تو آباد نیابند
یک جان زخم زلف تو آزاد نیابند
از پس که گرفتار غمت شد همه دلها
آفاق بگردند و دلی شاد نیابند
روزی که روی مست و خرامان سوی بازار
در شهر یکی صومعه آبادنیابند
جان میکن و از بهر وفا دم مزن ای دل
کاین مزد زخوبان پریزادنیا بند
ناخورده خراشی ز سرتیشهٔ هجران
سنگی به سر تربت فرهاد نیابند
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۳۰۰
لب از تو وز شکر پیمانه‌ای چند
رخ از تو ز خفتن بتخانه‌ای چند
درازی هست در موی تو چندان
که می‌باید به هر مو شانه‌ای چند
بیازارد گرت زان شانه مویی
به پیشت بشکنم دندانه‌ای چند
سر آنروی آتش‌ناک گردم
بباید شمع را پروانه‌ای چند
به زلف و عارضت دل‌های سوزان
شب است و آتش دیوانه‌ای چند
مخسب امشب که ازبی‌خوابی خویش
بگویم پیش تو افسانه‌ای چند
زچشم دانه دانه می‌چکد آب
چو مرغان قانعم با دانه‌ای چند
خوشم در عشق تو بی عقل و بی جان
نگنجد در میان بیگانه‌ای چند
برا گرد دلم کز جستجو یت
مرا هم گشته شد ویرانه‌ای چند
براتم کن زلب بوسی و بنویس
هم از خون دلم پروانه‌ای چند
و گر نیشی زند از غمزهٔ مست
ز خسرو بشنود افسانه‌ای چند
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۳۰۶
خواهم هزار جان زخدا تا کنم نثار
در هر قدم که سرو سمن بوی من زند
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۳۱۷
خوش است دولت آنم که جان به جان پیوست
کجاست بخت که تن هم به تن شود پیوند
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۳۱۸
من بیچاره را کشته است خوش خوش
همی خندد پشیمانی ببیند
همی‌جوید وفا از خوب رویان
دلم را حد نادانی ببیند
رخ خسرو غبار آلوده می‌دید
بران در نقش پیشانی ببیند
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۳۲۰
سوز دلم بدید و ز دیده نمی نریخت
این یار خانه سوخته را این قدر نبود
دوش آمدی و معذرتی گر نکرد من
معذور دار زانکه ز خویشم خبر نبود
بیگانه وار از سر ما سایه برگرفت
ما را ز آشنایی او این گمان نبود
گل آمد و به باغ رسیدند بلبلان
وان مرغ رفته را هوس آشیان نبود
یارب که دوش غایب من خانهٔ که بود
تشویش این چراغ ز پروانهٔ که بود؟
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۳۲۱
از کجا مست آمدی ای مه که غارت شد نماز
پارسایی را که مشغول دعای خویش بود
پیش آن محراب ابرو جان خلقی در دعا
همچو انبوه گدا در مسجد آدینه بود