عبارات مورد جستجو در ۸۴۵۶ گوهر پیدا شد:
جمالالدین عبدالرزاق : غزلیات
شمارهٔ ۱۵۹
ای که در عشق صبر فرمائی
من ندارم سر شکیبائی
بی رخ آنکه جان بدو زنده ست
صبر را کی بود توانائی
لاله از شرم اوست سوخته دل
ماه از رشگ اوست سودائی
گفت با چشمش آفتاب که تیغ
من زنم یاتو، هان چه فرمائی
مه در آیینه فلک چو بدید
روی او گفت آه رسوائی
نخورم خار او که همچون گل
همه بد عهدی است و رعنائی
از تو حاصل چونیست جز غم دل
از تو دوری به ارچه زیبائی
چون محالست صحبت خورشید
ماه را نیست به ز تنهائی
من ندارم سر شکیبائی
بی رخ آنکه جان بدو زنده ست
صبر را کی بود توانائی
لاله از شرم اوست سوخته دل
ماه از رشگ اوست سودائی
گفت با چشمش آفتاب که تیغ
من زنم یاتو، هان چه فرمائی
مه در آیینه فلک چو بدید
روی او گفت آه رسوائی
نخورم خار او که همچون گل
همه بد عهدی است و رعنائی
از تو حاصل چونیست جز غم دل
از تو دوری به ارچه زیبائی
چون محالست صحبت خورشید
ماه را نیست به ز تنهائی
جمالالدین عبدالرزاق : غزلیات
شمارهٔ ۱۶۱
دیدی که عاقبت سر آن هم نداشتی
کشتی مرا و رفتی و ماتم نداشتی
گیرم نداشتی سر دل دوستی ما
باری زبان طال بقا هم نداشتی
ما را بخوشحریف نبایست داشتن
کاخر متاع عشوه گری کم نداشتی
جان خواستی تو از من و حالی بدادمت
یک بوسه خواستم تو مسلم نداشتی
ما را میان اینهمه تیمار و درد دل
بگذاشتی و از غم ما غم نداشتی
گویم که باز ده دل من گوئیم بطنز
اول تو داشتی زچه محکم نداشتی
کشتی مرا و رفتی و ماتم نداشتی
گیرم نداشتی سر دل دوستی ما
باری زبان طال بقا هم نداشتی
ما را بخوشحریف نبایست داشتن
کاخر متاع عشوه گری کم نداشتی
جان خواستی تو از من و حالی بدادمت
یک بوسه خواستم تو مسلم نداشتی
ما را میان اینهمه تیمار و درد دل
بگذاشتی و از غم ما غم نداشتی
گویم که باز ده دل من گوئیم بطنز
اول تو داشتی زچه محکم نداشتی
جمالالدین عبدالرزاق : غزلیات
شمارهٔ ۱۷۳
آه ار ترا ز درد دل من خبر شدی
این انده دراز مگر مختصر شدی
چندان سخن که دوش بگفتم زحال خویش
آخر چه بودی ار سخنی کارگر شدی
چشم تو گر نبودی بیمار تیر او
چون بردلی زدی هم از انسوبدر شدی
دوش ارزجور تو دلم آهی زدی ز درد
والله که کارو بار تو زیر وزبر شدی
گفتی از آه تو نشود آینه سیاه
غره مشو چنین تو چه دانی مگر شدی
چندین هزار لابه که من میکنم بتو
یارب چه بودی ار دل تو نرمتر شدی
تو خفته چو بخت من ایدوست ورنه دوش
زان ناله های زار ترا هم خبر شدی
این انده دراز مگر مختصر شدی
چندان سخن که دوش بگفتم زحال خویش
آخر چه بودی ار سخنی کارگر شدی
چشم تو گر نبودی بیمار تیر او
چون بردلی زدی هم از انسوبدر شدی
دوش ارزجور تو دلم آهی زدی ز درد
والله که کارو بار تو زیر وزبر شدی
گفتی از آه تو نشود آینه سیاه
غره مشو چنین تو چه دانی مگر شدی
چندین هزار لابه که من میکنم بتو
یارب چه بودی ار دل تو نرمتر شدی
تو خفته چو بخت من ایدوست ورنه دوش
زان ناله های زار ترا هم خبر شدی
جمالالدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۲
جمالالدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۱۱
جمالالدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۱۸
جمالالدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۲۲
جمالالدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۳۱
جمالالدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۳۲
جمالالدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۴۱
جمالالدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۴۶
جمالالدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۴۸
جمالالدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۵۱
جمالالدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۵۶
جمالالدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۵۸
جمالالدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۸۴
جمالالدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۸۶
جمالالدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۹۶
جمالالدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۴
جمالالدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۱