عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
مجیرالدین بیلقانی : رباعیات
شمارهٔ ۲
تا سایه فگند سرو آزاد بر آب
تا عکس گل شکفته افتاد بر آب
آب از هوس بهار دیوانه بماند
زنجیر نهاد ازین سبب باد بر آب
مجیرالدین بیلقانی : رباعیات
شمارهٔ ۶
در بزم تو گل با می سوری در ساخت
با باده و گل نرد طرب باید باخت
می بود گل از آه حسود تو فسرد
گل بود می از آتش تیغ تو گداخت
مجیرالدین بیلقانی : رباعیات
شمارهٔ ۹
دوش از چشمم سرشگ خون افزون ریخت
وین طرفه که درجام می گلگون ریخت
می خواست که خون به خون شوید چشمم
بنگر که بهانه کرد و خون در خون ریخت
مجیرالدین بیلقانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰
ساقی ز صراحی می گلگون می ریخت
مطرب گه زخمه در مکنون می ریخت
فصاد و طبیب گشته بودند بهم
این نبض همی گرفت و آن خون می ریخت
مجیرالدین بیلقانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۸
هر کو دل و جان به خدمتت پروردست
با نعمت و ناز جفت وز غم فردست
نرگس زر و سیم از آن به دست آوردست
کو نیز شبی خدمت بزمت کردست
مجیرالدین بیلقانی : رباعیات
شمارهٔ ۲۲
از باده درد ناز ساقی بترست
وز صبر گریز پای عاقی بترست
از عمر چو حاصل غم و باقی هوسست
مجموع مرا حاصل و باقی بترست
مجیرالدین بیلقانی : رباعیات
شمارهٔ ۲۸
در کوی غم تو صبر بی فرمانست
در دیده ز اشگ هر شبی طوفانست
دل را ز تو دردهای بیدرمانست
با این همه راضیم سخن در جانست
مجیرالدین بیلقانی : رباعیات
شمارهٔ ۳۲
ای دیده نگویی که ترا با دل چیست
وی دل ز تو چند خواهد این دیده گریست
ای دیده تو عاقبت نمی اندیشی
وی دل تو به عاقبت نمی دانی زیست
مجیرالدین بیلقانی : رباعیات
شمارهٔ ۳۶
هر زخم جفایی که فلک پنهان داشت
زد بر دل ما از قضا فرمان داشت
ای دور فلک دست فرو هل که به صبر
با زخم تو پای بیش ازین نتوان داشت
مجیرالدین بیلقانی : رباعیات
شمارهٔ ۴۲
ای کم زده خورشید فلک از رایت
عاجز شده کان ز طبع گوهرزایت
آن زهره نداشت رنج کاید بر تو
آمد به بهانه بوسه زد بر پایت
مجیرالدین بیلقانی : رباعیات
شمارهٔ ۵۱
دل گر سوی لهو و ناز کم می یازد
شاید که ز غم به خود نمی پردازد
چندین غم دل که سوی ما می تازد
گر دل همه از سنگ بود بگدازد
مجیرالدین بیلقانی : رباعیات
شمارهٔ ۶۲
ای دوست مخور خون غم اندوزی چند
خوش باش و مده دل به بد آموزی چند
با ماه به وصال خود شبی چند بساز
کاین حسن نماند بجز از روزی چند
مجیرالدین بیلقانی : رباعیات
شمارهٔ ۷۰
هر کو شرف خدمت تو بگزیند
فارغ شود از جهان و خوش بنشیند
والله که مبارک شود آن کس را روز
کز اول بامداد رویت بیند
مجیرالدین بیلقانی : رباعیات
شمارهٔ ۸۲
بنمای رخ ار کام منت می باید
زان پیش که دود از آتشت برناید
آنکس که به آتشت دمی گرم نشد
از دود تو گر کور نگردد شاید
مجیرالدین بیلقانی : رباعیات
شمارهٔ ۸۴
ای صبر نگفتی چو غمی پیش آید
خوش باش که کار تو ز من بگشاید
رفتی چو کلاه گوشه غم دیدی
ای صبر کنون کفش کرا می باید؟
مجیرالدین بیلقانی : رباعیات
شمارهٔ ۸۶
چون کار من از شهاب بر چرخ رسید
وز دست غمم به لطف خود باز خرید
هجر آمد و روز من سیه کرد چو شب
یعنی که شهاب جز به شب نتوان دید
مجیرالدین بیلقانی : رباعیات
شمارهٔ ۹۷
گر دیده بدی روی ترا یوسف مصر
آشفته شدی چو من گدا یوسف مصر
با این همه هم به نیکویی غره مشو
با آنهمه نیکویی کجا یوسف مصر؟
مجیرالدین بیلقانی : رباعیات
شمارهٔ ۹۹
چون لطف سماع هست جامی کم گیر
چون کار طرب بپخت خامی کم گیر
با لفظ خوش تو چه حاجت به شراب؟
با سحر حلال تو حرامی کم گیر
مجیرالدین بیلقانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۲
یک دست به مصحف و دگر دست به جام
گه نزد حلال مانده گه نزد حرام
ماییم درین عالم ناپخته خام
نه کافر مطلق نه مسلمان تمام
مجیرالدین بیلقانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۴
ای چرخ به زیر پای تو پست شدم
وز جام شفق جرعه تو مست شدم
محنت خور و مستمند پیوست شدم
دستی بر نه کنون که از دست شدم