عبارات مورد جستجو در ۲۵۹۸۲ گوهر پیدا شد:
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۴
ای صورت تو سکون دلها چو خرد
وی سیرت تو منزه از خصلت بد
دارم ز پی عشق تو یک انده صد
از بیم تو هیچ دم نمی‌یارم زد
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۷
روزی که بود دلت ز جانان پر درد
شکرانه هزار جان فدا باید کرد
اندر سر کوی عاشقی ای سره مرد
بی شکر قفای نیکوان نتوان خورد
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۸
گر خاک شوم چو باد بر من گذرد
ور باد شوم چو آب بر من سپرد
جانش خواهم به چشم من در نگرد
از دست چنین جان جهان جان که برد
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۹
بر رهگذر دوست کمین خواهم کرد
زیر قدمش دیده زمین خواهم کرد
گر بسپردش صد آفرین خواهم گفت
نه عاشق زارم ار جز این خواهم کرد
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۰
از دور مرا بدید لب خندان کرد
و آن روی چو مه به یاسمین پنهان کرد
آن جان جهان کرشمهٔ خوبان کرد
ور نه به قصب ماه نهان نتوان کرد
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۱
سودای توام بی‌سر و بی‌سامان کرد
عشق تو مرا زندهٔ جاویدان کرد
لطف و کرمت جسم مرا چون جان کرد
در خاک عمل بهتر ازین نتوان کرد
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۳
چون چهرهٔ تو ز گریه باشد پر درد
زنهار به هیچ آبی آلوده مگرد
اندر ره عاشقی چنان باید مرد
کز دریا خشک آید از دوزخ سرد
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۴
گفتا که به گرد کوی ما خیره مگرد
تا خصم من از جان تو برنارد گرد
گفتم که نبایدت غم جانم خورد
در کوی تو کشته به که از روی تو فرد
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۷
آن بت که دل مرا فرا چنگ آورد
شد مست و سوی رفتن آهنگ آورد
گفتم: مستی، مرو، سر جنگ آورد
چون گل بدرید جامه و رنگ آورد
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۸
بس دل که غم سود و زیان تو خورد
بس شاه که یاد پاسبان تو خورد
نان تو خورد سگی که روبه گیرست
ای من سگ آن سگی که نان تو خورد
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۱
این اسب قلندری نه هر کس تازد
وین مهرهٔ نیستی نه هر کس بازد
مردی باید که جان برون اندازد
چون جان بشود عشق تو را جان سازد
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۳
بادی که ز کوی آن نگارین خیزد
از خاک جفا صورت مهر انگیزد
آبی که ز چشم من فراقش ریزد
هر ساعتم آتشی به سر بربیزد
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۶
تو شیردلی شکار تو دل باشد
جان دادنم از پی تو مشکل باشد
وصل تو به حیله کی به حاصل باشد
مدبر چه سزای عشق مقبل باشد
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۷
این ضامن صبر من خجل خواهد شد
این شیفتگی یک چهل خواهد شد
بر خشک دوپای من به گل خواهد شد
گویا که سر اندر سر دل خواهد شد
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۹
بالای بتان چاکر بالای تو شد
سرهای سران در سر سودای تو شد
دلها همه نقش‌بند زیبای تو شد
جهانها همه دفتر سخنهای تو شد
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۱
در هجر توام قوت یک آه نماند
قوت دل من جز غمت ای ماه نماند
زین خیره سری که عشق مه رویانست
اندر ره عاشقی دو همراه نماند
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۸
سادات به یک بار همه مهجورند
کز سایهٔ حشمت تو مهتر دورند
از غایت مهر تو به دل رنجورند
گر شکر تو گویند به جان معذورند
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۰
تا عشق قد تو همچو چنبر نکند
در راه قلندری ترا سر نکند
این عشق درست از آن کس آید به جهان
کورا همه آب بحرها تر نکند
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۱
عشق تو کرای شادی و غم نکند
عمر تو کرای سور و ماتم نکند
زخم تو کرای آه و مرهم نکند
چه جای کراییم کراهم نکند
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۳
یک دم سر زلف خویش پر خم نکند
تا کار مرا چو زلف درهم نکند
خارم نهد و عشق مرا کم نکند
خاری که چنو گل سپر غم نکند