عبارات مورد جستجو در ۸۴۵۶ گوهر پیدا شد:
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۴۴۳
رو مرغ نشاط را بپرواز گذار
غمهای جهان با من غم ساز گذار
تو شاد نشین و عمر در ناز گذار
غم را بن و مرا بغم باز گذار
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۴۴۴
آمد دی و دستهای فرو بست از کار
هر کاره که بود خلق، بنشست از کار
دست من و جام می کنون کز سرما
هم کار بشد ز دست و هم دست از کار
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۴۵۲
ماییم و وجودی ز عدم ناخوشتر
عیشی چو زمانه دم بدم ناخوشتر
وین طرفه که شد در طلب چیزی خوش
مرگ من و زندگی ز هم ناخوشتر
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۴۶۶
کس در غم نیستی نماند همه عمر
باشد که بکام بگذاراند همه عمر
آتش نه نخست زاد در سوخته یی؟
بس اطلس آتشی دراند همه عمر
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۴۷۳
از دیدن من چشم تو شد زان سان سیر
از بس غم دل کرد مرا از جان سیر
باور نکند کسی که بر خوان وصال
گشتند دومست از جگری بریان سیر
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۴۸۴
بگذشت و مرا اشک روان بود هنوز
وندر تن من باقی جان بود هنوز
می گفت و مرا گوش بدان بود هنوز
بیچاره فلانیست، جوان بود هنوز
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۵۲۰
بیزار شدم بی تو زهر آسایش
خود چون باشد بعشق در آسایش
آسایش من از دم باد سحرست
بیمار دهد وقت سحر آسایش
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۵۲۳
بگشاد بخنده لعل جان پرور خویش
تا بگشادم بگریه چشم تر خویش
او مایۀ شادیت و من کان غمم
او گوهر خود نمود و من گوهر خویش
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۵۳۵
چون دید فسرده بر رخم ده تو اشک
کرد از رخ من باستین یکسو اشک
شمعم که مرا بریش خند آن دلبند
سر می برد و می سترد از رواشک
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۵۳۶
ای دانۀ دل نهاده در خوشۀ اشک
در راه غمت شد سپری توشۀ اشک
وین چشم که بار داشت از قطرۀ اشک
بر بوی تو بفکند جگر گوشۀ اشک
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۵۴۱
از بس که چکیدست مرا از هر رگ
خون بر مژه همچنان که بر نشتر رگ
همچون نی و چنگم که نماندست مرا
مه مغز در استخوان و نه خون در رگ
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۵۵۳
کس لب بطرب بخنده نگشوده امسال
از فتنه جهان دمی نیاسود امسال
در خون گلم که چهره بنمود امسال
با وقت چنین چه وقت گل بود امسال؟
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۵۵۸
شد عمر و نشد هیچ مرادی حاصل
وز بهر سفر نگشت زادی حاصل
از علم نشد وجه نجاتی حاصل
وز عقل نگشت اعتقادی حاصل
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۵۵۹
کردم ز سفر رمج و عنایی حاصل
ناگشته مرا هیچ ز جایی حاصل
تن چون وزن کردم و ترسم نشود
جز رشته فروی رشته تایی حاصل
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۵۷۱
از حد چو برفت ماجرای من و غم
گفتم که بنامه در از آن شرح دهم
خود ز آب سرشک و آتش سینه بهم
نه رنگ دوات ماند و نه آب قلم
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۵۷۳
ای شب بستان درازی از صبح بوام
مگذار که باز خندد امشب لب بام
در عمر خود امشبم بدام آمد مرغ
گر صبح بخندد بر مد مرغ از دام
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۵۷۶
شاید گر از آن روی نکو نشکیبم
یا زان سر زلف مشک بو نشکیبم
ناسازتر از غمش حریفی نبود
روزی که نبینمش ازو نشکیبم
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۵۷۷
یاری که ازو بسی جفادیدم ستم
زان پس که ازو چه رنجها دید ستم
دی حال دل خویش بدو می گفتم
گفتا تو که ای ؟ منت کجا دید ستم؟
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۵۸۱
بس جور که من ز دست جانان بردم
بس دست که از غصّه بدندان بردم
بس غصّه که آشکار و پنهان بردم
تا عمر عزیز را بپایان بردم
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۵۹۵
گر آب خورم درد شود بر جگرم
ور خواب کنم گرد شود در بصرم
هرج آن سبب راحت خود می شمرم
رنجم همه زانست چو در می نگرم