عبارات مورد جستجو در ۳۷۸۶۴ گوهر پیدا شد:
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۲۵
دورت آورد کآفتابی می‌خواست
حسنت پرورد کآب و تابی می‌خواست
نی‌نی غلطم غلط که معشوق ازل
در خورد نقاب خود جمالی می‌خواست
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۳۵
گرد گلت از رشک عرق می‌بایست
ملک خوبی بدین نسق می‌بایست
رویت ورقی ز مصحف خوبی بود
بسم اللهی برین ورق می‌بایست
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۳۷
دور از تو دلم چو سینه آهستانی‌ست
آتشکده‌ای کنون گیاهستانی‌ست
هر ذره ز کوی تو چو ماهستانی‌ست
هر لختم چون دیده نگاهستانی‌ست
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۴۰
از دیده به سوی دوست پیوسته رهی‌ست
هر یک مژه راه کاروان نگهی‌ست
آنجا که شود صبح رخش نورفشان
خورشید در آن حریم بخت سیهی‌ست
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۴۳
آن شوخ چو جام ناز در چنگ گرفت
صد ملک ملاحتش به نیرنگ گرفت
از تیزی آفتاب حسن آن عارض
پر نازک بود اندکی رنگ گرفت
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۵۳
چون زلف ترا باد صبا شانه کشد
بر گوش چنان خرد صد افسانه کشد
از کعبه هوای سر زلفت دل را
زنار به گردن سوی بتخانه کشد
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۵۵
داغ تو به آفتاب تب نفروشد
این شمع فروغ خود به شب نفروشد
عالم عالم ناله پروده به خون
دارد جگر و یکی به لب نفروشد
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۵۹
باز آمد و رفت و هجر خونخوار بماند
ز آن روز سفید این شب تار بماند
در دیده ما نگاه نومید نشست
در سینه ما امید بیمار بماند
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۶۴
روزم ز فراق دود گلخن سازند
در وصل شبم چراغ ایمن سازند
شمعم که درین انجمن راز مرا
هر صبح کشند و باز روشن سازند
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۶۹
زآن خوبتری که کس خیال تو کند
یا همچو منی فکر وصال تو کند
شاید که به آفرینش خود نازد
ایزد چو تماشای جمال تو کند
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۸۱
آن شب که می از لبت شکرنوش شود
کاش آن شب را صبح فراموش شود
نی‌نی گرهی ز زلف پرخم بگشای
تا صبح به صد هوس سیه‌پوش شود
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۸۲
هرگز چشمم به روی او وانشود
کز موج نگاه دیده دریا نشود
همچون مژه زیاده در دیده خلد
گر نیم نگه صرف تماشا نشود
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۸۵
بی نام تو نطق ما گل‌افشان نشود
بی روی تو چشم ما گلستان نشود
تمکین تو بحریست که از صد صرصر
یک طره موج او پریشان نشود
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۸۷
دل کشته خنجر ملامت گردید
آواره کشور سلامت گردید
هر غنچه که در گلبن امید دمید
نشکفته هنوز داغ حسرت گردید
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۸۹
گر در تو چمن طراز کنعان می‌دید
رنگ گل حسن را به سامان می‌دید
دیدار تو آفرید در دیده نگاه
گویی همه زین پیش به مژگان می‌دید
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۹۱
نقشی که برین دو صفحه کردند نگار
طبعم گل تشبیه بر آن کرد نثار
بر خاک فتاده آن پریشان چون گل
بر گل بنشسته این بسامان چو غبار
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۹۴
گر بشکافند مو به موی من زار
یک موی مرا تهی نیابند ز یار
گویند که دوست از تو دورست بسوز
پس جان مرا کیست در آغوش و کنار
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۹۵
بعد از عمری که از سفر آمد یار
دانی ز چه کرد از تب رشکم آزار
یعنی آن کس که زنده ماند در هجر
خوبست که در وصل چنین میرد زار
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۹۸
ای کشته ز اشک شوق مژگان پرواز
ایمن بادا شمع تو از سوز و گداز
ای نرگس مست گریه مشکن دل ناز
خون ریز ولی ز چشم مستان نیاز
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۳
ای طور ز شوق جلوه‌ات خانه به دوش
پروانه پر سوخته حسن تو هوش
بی دیده ز رشک سویت آیم وز شوق
چون مردمک دیده شوم آینه‌پوش