عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۲
بلبل به نوای آشنا می نازد
گلشن به دم پاک صبا می نازد
ما گر چه به کلک خود ننازیم حزین
تا هست، سخن به کلک ما می نازد
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۴
از گوشهٔ عزلتم جدا نتوان کرد
وز فقر، به دولتم جدا نتوان کرد
مجروحم و ذوق جان فشانی دارم
با تیغ ز همّتم جدا نتوان کرد
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۸
در دهر، به مستعار آلوده مگرد
هرگز به دی و بهار، آلوده مگرد
تن در رَهِ تو مشت غباری ست حزین
زنهار، به این غبار آلوده مگرد
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۳
حسنش، به می از حجاب بیرون آمد
عریان، آتش ز آب بیرون آمد
آمد سحری بر سر بالینم و گفت
برخیز که آفتاب بیرون آمد
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۴
گردد چو خراب تن، چه غم؟ جان باشد
ویران چو شود حباب، عمّان باشد
داد و ستد عشق زیانش سود است
گر جان برود چه باک؟ جانان باشد
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۷
کی بود که دل بستهٔ زنار نبود؟
جان در شکن طره، گرفتار نبود؟
سر در قدم پیر مغان می سودم
آن روزکه در بتکده، دیار نبود
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۹
خوش آن که پیام ارجعی گوش کند
زان بادهٔ صافی، قدحی نوش کند
جان از می وصل، مست و مدهوش کند
وز هستی روپوش، فراموش کند
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۰
مستان لقا چو ارجعی گوش کنند
از هر چه جز او بود فراموش کنند
مردانه وداع خرد و هوش کنند
با شاهد جان، دست در آغوش کنند
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۱
با شعلهٔ آه، چشم گریان چه کند؟
با آتش برق، آب باران چه کند؟
هستند ز فیض، اهل صورت محروم
با غنچهٔ تصویر، بهاران چه کند؟
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۲
بر لب قدحی بعد هلاکم بگذار
سر در قدم طارم تاکم بگذار
لب تشنه مبادا گذرد مخموری
از باده خمی بر سر خاکم بگذار
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۶
گر جلوهٔ دوست می کند عاشق سیر
دل، خواه به کعبه رو کند، خواه به دیر
آشفتهٔ یار را چه سودای خود است؟
مستغرق دوست را چه کار است به غیر؟
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۸
بس بوالعجب است زیر این چرخ اثیر
عبرتکده ای ست در نظر، عالم پیر
جان گشته به قید تن گرفتار، حزین
سیمرغ به دام عنکبوت است اسیر
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۹
ساقی قدحی از می گلفام بیار
هنگام صبوح مگذران، جام بیار
آن ناصیه سوز خرد خام بیار
وان چهره طراز کفر و اسلام بیار
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۱۶۲
گر ترک کم و بیش کنی اولی تر
خو با دل درویش کنی، اولی تر
تا چند دوی بر درِ دونان پی وام؟
وام از شکم خویش کنی اولی تر
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۱۶۴
مردانه حزین از سر دنیا برخیز
زین کهنه دمن، تو ای مسیحا برخیز
تنها تو درین انجمنی بیگانه
برخیز ازین میانه، تنها برخیز
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۱۶۷
از هند نجس، نجات می خواهم و بس
غسلی به شط فرات می خواهم و بس
مرگی که بود به کام دل در نجف است
از بهر همین حیات می خواهم و بس
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۱۷۱
این خرقهٔ پر زرق و ردای سالوس
ای دل به کجا برم؟ کزو به ناقوس
ازکشتهٔ خود به کف درین دشت سراب
جز آبلهٔ دانه ندارم، افسوس
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۱۷۳
صوفی برخیز، باده صافیست بکش
خم گر نبود پیاله کافیست، بکش
بستان و بنوش هر چه ساقی دهدت
در ساغر اگر وعده خلافیست، بکش
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۱۷۴
ای عوج زمانه، قد چالاک بکش
گردن به عروج قبهٔ خاک بکش
بی قوت چرا نشسته ای بسته دهان
برخیز سری به ک.ن افلاک بکش
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۱۸۱
صوفی که بود اساس کارش بر زرق
ژاژش به دهان، خاک سیاهش بر فرق
خضر ره اوا پای سست، در گام نخست
نوح دگران و خویش تا گردن غرق