عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۵۵
با ما زاهد، خیال خامت عبث است
وز سبحه به کف، دانه و دامت عبث است
سودی ندهد شهرهٔ شهری گشتن
ردّ خاصی، قبول عامت عبث است
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۵۹
از صومعه تا میکده، پر راهی نیست
از کعبه به بتخانه شبانگاهی نیست
بخرام به طور عشقبازان و ببین
کس نیست که در ذکر انا اللّهی نیست
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۶۰
از خصمی مردمان مرا حال نکوست
یاران همه دشمنند، خصمان همه دوست
با هر که دل آرمید از دوست رمید
وز هر که بتافت روی دل جانب اوست
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۶۱
آن دیده، که بازاری عشاقش خوست
روی طلب راه نوردان با اوست
پرسید که: مِن اَینَ اِلی اینَ تَروحُ
گفتم از دوست، هم روم باز به دوست
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۶۳
مردی که میان دردمندان فرد است
تنها دل ماست کز دیار درد است
آنکس که دهد غسل ولادت خود را
ز آلایش امّهات سفلی، مرد است
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۶۸
بسته ست زبانم و بیان در سیر است
تن ساکن اگر بود، روان در سیر است
آواره تر از توست، کلام تو حزین
برگرد جهان گشت و همان در سیر است
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۷۰
هرحند که حسن و عشق، مستور به است
آیات نیاز و ناز، مشهور به است
هر سینه که داغ نیست، خشت لحد است
زان لب که ننالید، لب گور به است
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۷۳
اندوه جهان و شادمانی همه هیچ
سرمایهٔ روزگارِ فانی همه هیچ
یاد این سخن از تجربه کاران دارم
غیر از غم یار جاودانی همه هیچ
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۷۴
بلبل سر کرد ناله هنگام صبوح
پیمانه گرفت لاله هنگام صبوح
احوال خمار شب به ساقی گفتم
پر کرد مرا پیاله هنگام صبوح
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۷۶
با تنگدلی حوصلهٔ ماست فراخ
در دیدهٔ ما یکی بود گلخن و کاخ
ما سینه زنیم بر در و بام قفس
چندان که پرد مرغ چمن شاخ به شاخ
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۸۷
آمد به برم یار و چه زیبا آمد!
آرامش جان ناشکیبا آمد
عاری ز خودی شدم، حیاتم بخشید
آن کهنه پلاس رفت و دیبا آمد
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۹۲
نزدیک بود ز لب هوا بردارد
آهی که سپهر را ز جا بردارد
عمریست که استوار دارم پا را
جایی که سپند گرم پا بردارد
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۹۸
ای آنکه غم تو عیش جاوید بود
جاوید، نوید وصلت امّید بود
فرماندهی کشور خوبی از توست
بازیگر میدان تو، خورشید بود
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۹۹
آنان که به سودای تو داغ افروزند
از شعلهٔ شوق تو، دماغ افروزند
چشم ار کنم از روی تو روشن چه شود؟
رسم است، چراغ از چراغ افروزند
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۳
دنیا طلب دنی، به دنیا ارزد
مفتون تمنا به تمنا ارزد
در عالم ایجاد ندیدیم حزین
چیزی که به دلبستگی ما ارزد
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۴
از عکس رخ تو، گلستان پیدا شد
وز سایه تو، سرو روان پیدا شد
خود جمله جهان صورت یکتایی توست
از هر دو کف تو، بحر و کان پیدا شد
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۹
در عشق، رگ جان گرفتار برند
از شیر وفا، کودک بیمار بُرند
نام سر زلف یار، سودازدگان
در دیر مغان برند و زنّار بُرند
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۰
این شور نه آن لعل شکرریز فکند
جادوی نگاهِ معجزآمیز فکند
مستانه ز چشم او برآمد نگهی
آتش به نهاد زهد و پرهیز فکند
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۶
آنجا که رسوم ما و من برخیزد
ناسازی شیخ و برهمن برخیزد
پرچین نشود جبههٔ یکتایی او
موجی اگر از بحر کهن برخیزد
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۰
ابر آمد و سینه را به کهسار نهاد
گلگون بهار، پا به گلزار نهاد
یکبار بکش رطل گرانی، زاهد
از توبه نمی توان به دل، بار نهاد