عبارات مورد جستجو در ۷۹۷۷ گوهر پیدا شد:
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۶۴
دولت ز علاء دولت عالی رای
بر عالم سایه درد چون پر همای
ای داده خدایت شرف از بهر خدای
یک بار مرا جمال رویت بنمای
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۶۹
ای دولت هند را جمالی دادی
ای شادی زین قبل به غایت شادی
ای چرخ تو در دهان عالم دادی
کای دولت شیرزاد باقی بادی
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۸۰
ای راوه اگر بهشت پیداست تویی
چیزی که در او ملک مهیا است تویی
آبی که در او سپهر والاست تویی
جویی که در او هزار دریاست تویی
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۸۱
ای شاه عدو بندی و هم قلعه گشای
ای خسرو جمجاه سکندر سیمای
ای رأی تو چون مهر فلک ملک آرای
زین بند رهیت را رهایی فرمای
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۸۶
ای شاه جهان ز ملک باقی شادی
زیرا که برای ملک باقی زادی
سلطانی را جمال باقی دادی
سلطان سلاطینی باقی بادی
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۸۷
بر شاهان جمله پادشاهی داری
وز نعمت و کام هر چه خواهی داری
ای شاه تو تأیید الهی داری
والله که به حق تو پادشاهی داری
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۹۲
ای قلعه نای مادر ملک تویی
دانند که کان گوهر ملک تویی
امروز نیام خنجر ملک تویی
آیا دیدی که بر در ملک تویی
سیف فرغانی : رباعیات
شمارهٔ ۷
جعفرکه زرخ ماه تمامی دارد
در شهر بلطف وحسن نامی دارد
با لشکر حسن در میان خوبان
زآنست مظفر که حسامی دارد
ابن حسام خوسفی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲
ای سهی قامت گلبوی صنوبر بر ما
سایه ی سرو قدت دور مباد از سر ما
هیچ نقاش چو رخسار تو صورت ننگاشت
آفرین بر قلم صنعت صورتگر ما
روی تو اختر سعد است و مرا از طالع
روی آن نیست که تابنده شود اختر ما
جرعه‌ای زان لب شیرین به لب ما نرسید
تا لبالب نشد از خون جگر ساغر ما
خود همین نام تمامم که پس از من نامی
ننویسند به جز نام تو در دفتر ما
زیور مدّعیان گر به مثل سیم و زر است
لؤلؤ نظم خوشاب است زر و زیور ما
مدتی بر سر کویت بنشست ابن حسام
که نگفتی به چه باب است فلان بر در ما
ابن حسام خوسفی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۷
مهوَّسان ز پی خاطر مهوَّس ما
به ذکر دوست مزیّن کنید مجلس ما
خیال آن رخ رشک پری و غیرت حور
برون نمی‌رود از سینهٔ مسَوَّس ما
نهال قامت و چشم تو باغبان چون دید
برفت -گفت- طراوت ز سرو و نرگس ما
به مجلسی که تو باشی چراغ گو بنشین
بس است شمع خیال تو در مجالس ما
به جای بادهٔ گرم زهر می‌دهی نوش است
به شرط آن که تو باشی امیر مجلس ما
ز کنه وصف تو ابن حسام دور افتاد
کجا رسد به تو اندیشهٔ مهندس ما
ابن حسام خوسفی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۱
روی تو چشم خیره کند آفتاب را
موی تو خون کند جگر مشک ناب را
تا ماه در حجاب خجالت فرو رود
از آفتاب چهره برافکن نقاب را
خوی بر گل عذار تو ماند بدان که ابر
بر برگ گل فشانده ز شبنم گلاب را
کردم سؤال بوسه اشارت به غمزه گفت:
ما بنده‌ایم غمزهٔ حاضر جواب را
تا دامنت غبار نگیرد ز گرد راه
بر خاک راه می‌زنم از دیده آب را
خواهم که با خیال تو شبها به سر برم
خود می‌برد خیال تو از دیده خواب را
نرگس به دور چشم تو اندر خمار ماند
در سر ز جام لعل تو دارد شراب را
بلبل به نغمه‌های دلاویز بر چمن
گوید دعای خسرو مالک رقاب را
ابن حسام و درگه دولت مآب شاه
یارب خلل مباد ز چرخ آن مآب را
ابن حسام خوسفی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۰۸
بر گل ترا که گفت ز سنبل برار خط
وز مشک ناب بر ورق گل نگار خط
بی خط به بندگی تو اقرار کرده ایم
آخر چه حاجتست خدا را میار خط
بر عارض چو آب تو حسن دگر فزود
تا سبز شد به دور رخت بر عذار خط
اندر میان خط بنشاند آفتاب را
تا بردمید بر رخت از هر کنار خط
دود دل من است که در عارضت گرفت
یا می کشد ز غالیه مشک تتار خط
خطّت که ناسخ لب یاقوت فام شد
ننوشت ابن مقله چنین آبدار خط
با لطف خط خوب به خطت کجا رسید
ابن حسام اگر بنگارد هزار خط
ابن حسام خوسفی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۵۷
من مرغ آشیانه قسدم به دام تو
ز آرامگه رمیده و یک چند رام تو
ای ساکنان کوی ترا چشم روشنی
از خاک آستانه عرش احترام تو
روح ملک به جبهه بساید هزار بار
خاکی که بر کشند برو نقش نام تو
زنده شود به بوی تو عظم رمیم من
بر خاکم ار رسد قدم خوشخرام تو
روی تو روز روشن و زلفت شب سیاه
فرخنده باد روز و شب و صبح وشام تو
خوش می کشد به دایره خط زمرُّدی
برگرد شکَّرت لب یاقوت فام تو
تا نسخ کرد ثلث عذارت خط غبار
نصفی خسوف یافت ز ماه تمام تو
باشد صباح دور قیامت صبوح من
آن شب که جرعه ای بدهندم ز جام تو
ابن حسام باده ی گلگون من ز دست
پاینده باد عشرت شرب مدام تو
ابن حسام خوسفی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲
ای خلعت فاستقم ببالای تو راست
بر تارک تو تاج لعمرک زیباست
چون روی تو بر بام فلک مهر نیافت
چون قد تو بر طرف چمن سرو نخاست
ابن حسام خوسفی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷
عنبر اثری ز فضله خامه توست
بوی خط تو در شکن نامه توست
چون فضله نحل سر به سر عین شفاست
آن رشحه که اندر گلوی خامه توست
ابن حسام خوسفی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۵
آنکس که طریق مدح و ذمّ می داند
میدان که هجا و هزل هم می داند
در هزل مرا ز خویش کم می دانی
یا ابن حسام از تو کم می داند
ابن حسام خوسفی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۳
ای دست نشان قلمت لؤلؤ تر
منشی فلک عبارتت را چاکر
بر بام فلک ز ماه می سازند
از بهر قلمدان تو ما شوره زر
ابن حسام خوسفی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷۵
تا من صفت عارض او می گویم
الحق سخن از او چه نکو می گویم
دل مایل دوست گشت و من مایل او
زآن هر چه دلم گفت بگو می گویم
ابن حسام خوسفی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷۹
ای روضه برون آی رسول ثقلین
ای ماه حجاز و آفتاب حرمین
پر زهر ببین خلعت زیبای حسن
پر خون بنگر کسوت زیبای حسین
ابن حسام خوسفی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۰
ای روشنی دیده بینا که تویی
گویایی نطق های گویا که تویی
آنجا که تویی محل قرب است ولیک
مارا چه محل رسیدن آنجا که تویی