عبارات مورد جستجو در ۲۵۹۸۲ گوهر پیدا شد:
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۳۳
در عشق تو گر شود مرا خاک نقاب
بس دل که شود ز داغ جور تو کباب
بس روز که بر دریغ من درد خوری
بس شب که خیال من نبینی در خواب
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۳۴
آن شد که دلم ز طبع چون آتش و آب
می ریخت ز دیده چون در خوشاب
عشقی و جوانی و دل و کامی بود
وین هر سه دگر بار نبینیم به خواب
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۳۷
ای عکس رخت چو عکس آئینه در آب
آئینه رخ ز یار دیرینه متاب
چون کودک مکتبم که هر شب بینم
از عشق رخ تو روز آدینه به خواب
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۳۹
گفتم چو بد آمده ست فرجام شراب
در تو به گریزم نبرم نام شراب
چون با دل تنگم آشنا شد غم تو
زین پس من و یاد رویت و جام شراب
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۷۲
چشم تو مرا به تیر مژگان خسته ست
زلف تو مرا به تار موئی بسته ست
دریاب که این سر سبکی آشفته ست
زنهار که آن معربدی بدمست ست
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۸۳
امشب که به عزم راه بر خواهی خاست
گر خواهی راست عمر من خواهی کاست
باری به وداع دربرم گیر دمی
گر عذر دل خسته من خواهی خواست
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۹۷
یاری دارم که عبرت ماه و خور است
سر تا پایش ز یکدگر خوبتر است
من با خرد و علم و هنر عاشق او
و او عاشق و رند و جاهل و بی هنر است
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۹۹
در باغ شدی و گل به دست تو در است
می بوئی و از نوش لبت بهره ور است
بر شاخ ندیم خار بودی واکنون
چون با لبت آمیخته شد گلشکراست
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۸
آن تازه صنوبرش که خوشرفتار است
بس دل که به او بسته و از غم زار است
هست از غم او هزار بارم بر دل
زیرا که بدو هزار دل پربار است
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۲
در عشق تو صبر و چاره سازی خطر است
با طره تو دست درازی خطر است
سهل است ولی با دل سخت سیهت
با موی سپید عشق بازی خطر است
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۴
تا عشق تو همنشین دل ماست
داغ غم عشق بر جبین دل ماست
از ابر دو دیده هردمش آب دهم
تا کشت غم تو بر زمین دل ماست
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۰
تا ظن نبری که عشق در نقصان است
یا بی تو دل مرا سر و سامان است
از بیم زبان دشمنان خاموشم
ورنه غم از آنچه بود صد چندان است
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۲
نه از تو مرا بخت ظفر یافتن است
نز وصل تو امید دگر یافتن است
در عالم گفتگوی نومید شدم
دریاب مرا که وقت دریافتن است
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۳
زانجا که فریب طبع دلدار من است
می گفت وفا و مهر تو کار من است
گفتم باری تو دعوی مهر مکن
کاین قاعده دل وفادار من است
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۵
عشق تو که مرهم دل ریش من است
بیگانه نمی شود مگر خویش من است
از من دل و صبر بازگشتند و هنوز
منزل منزل غم تو در پیش من است
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۰
با عشق کهن تازه بدن خوی من است
دردش بکشم به جان که داروی من است
گویند کهن شد او براتیست رخش
آن کهنه براتی رخش نوی من است
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۱
وقت گل می گون و می گلگون است
وز دولت گل طالع می میمون است
ای یار لطیف روز وصل امروز است
ای جان عزیز وقت عیش اکنون است
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۷
شیرین من آنکه رشک نقش چینی ست
کارش ستم و سرکشی و خودبینی است
با اینهمه گرمی که منم در کارش
میل دل خسته ام سوی شیرینی است
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۳
خود هیچ ندانی که که دلداده تست
سرمست و سراسیمه که از باده تست
در کوی فتادگان گر افتاده نئی
باری بنگر که کیست کافتاده تست
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۵
هر چند که شد تیزی بازار تو سست
هرگز نشوم به مهر در کار تو سست
[بیت دوم این شعر جا افتاده]
[بیت دوم این شعر جا افتاده] ... ار تو سست