عبارات مورد جستجو در ۳۷۸۶۴ گوهر پیدا شد:
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۲۷
در عشق تو من پای زسر نشناسم
روز از شب و حنظل ز شکر نشناسم
شکر از شادی شکایت از غم چه کنم
چون راحت و خیر و خیر و شر نشناسم
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۳۳
زنهار حدیث عشق در گوش مکن
با یار دگر دست در آغوش مکن
تا بندگی ات به جان و دل بخریدیم
ما را تو به خیره خیره در کوش مکن
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۴۶
دل در سر زلف تست پابست شده
می بینم نام و ننگ از دست شده
روزی به میان حاجبانم بینی
مانندهٔ چشم خویشتن مست شده
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۵۴
ای دل چو تو از دامن حُسن آویزی
باید که زهیچ زحمتی نگریزی
شرط است که چون تو پای در عشق نهی
اول گامی زکام خود برخیزی
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۶۷
هر چند که بی عشق [و] وفایی بسَرا
آرام دل خستهٔ مایی بسَرا
از خویش من آن روز شدم بیگانه
کم با تو فتاد آشنایی بسَرا
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۶۸
عشق تو به پیدا و نهانم کشتَه
سودای تو بی نام و نشانم کشتَه
برخیره نیم من اینچنین کشتهٔ تو
چیزی به تو دیده ام از آنم کشته
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۷۷
در خود نگرم زعجر هیهات کنم
چون در تو نظر کنم مباهات کنم
از خود خبرم سر به سر آفت باشد
لیکن به تو دفع جمله آفات کنم
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۸۰
دانی چه کنی زروی بردار نقاب
تا رنگ رخت به ماه گوید که متاب
گر رنگ رخت برافکند سایه بر آب
ماهی همه آب گردد و آب گُلاب
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۸۱
از قند و طبرزد ار فرو بارد آب
بی چاشنی لبت کجا دارد آب
لعل لب شیرین تو از غایت لطف
بیم است که در دهان آب آرد آب
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۸۲
ای پیش لبت مه چو قصب در مهتاب
وز روی چو آفتابت اندر همه تاب
زنهار زخط خویش درتاب مشو
کز خط خوشت فروزد اندر مه تاب
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۸۵
از خرمن خال تو ختن دانه گکی است
وز عشق تو عقل عقل دیوانه گکی است
شمع فلکی که آفتابش نام است
پیش رخ چون نور تو پروانه گکی است
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۸۶
تا لعل لب تو روی خوبی آراست
با قد تو سرو از سر دعوی برخاست
از لعل تو گشت خاتم حُسن درست
وز قد تو گشت کار نیکویی راست
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۸۸
جانا به جهان گل بدیع آوردی
وندر مَه دی فصل ربیع آوردی
چون دانستی که دل به گل می ندهم
رفتی و بنفشه را شفیع آوردی
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۸۹
آن را که غم آن بت خوشرو باشد
کی طالب رنگ گل خوشبو باشد
انصاف بده جایگهی کاو باشد
گل را چه محل بود که نیکو باشد
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۹۱
پیش رخ و زلف تو چه مشک و چه قمر
پیش لب لعل تو چه شهد و چه شکر
خاصَه که دمید بر لب چشمهٔ نوش
از سبزه نباتی زشکر شیرین تر
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۹۲
زلفی است چو عنبرتر و مشک تتار
رویی است چو صدهزار خروار نگار
قدّی است چو سرو یار دارد گلنار
القصّه چنان است که یارب زنهار
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۹۴
تا بر رخ چون گلت پدید است عرق
از شرم رخت زگل چکیده است عرق
در ابر شنیده ام که باران باشد
بر چهرهٔ خورشید که دیده است عرق
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۹۵
دوش آمده بود در برم دلدارم
گفتم که شبا فاش مکن اسرارم
شب گفت پس و پیش نگه کن آخر
خورشید تو داری زکجا صبح آرم
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۹۷
جانا ز دو چِشم من خیالت که برد
یا از دل من شوق وصالت که برد
گیرم که به وصلت نبود دسترسی
از لوح روان نقش جمالت که برد
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۲۰۰
بر آتش سَودای تو ای جان افروز
آسوده نیَم چو شمع از گریه و سوز
روز از غم هجر تو بسوزم تا شب
شب در غم وصل تو بسوزم تا روز