عبارات مورد جستجو در ۲۵۹۸۲ گوهر پیدا شد:
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۶۷
با صاحب حسن دیده حس باشد
قطع نظرش ز اهل مجلس باشد
تا از گل رخ بنفشه اش بر ندمد
چشمش بزمین چو چشم نرگس باشد
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۸۶
هر کس که نه سر بپای دلدار نهد
مشکل که دهن بر دهن یار نهد
چون مشربه هر که از سر خود نگذشت
کی لب بلب لعل شکر باز نهد
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۹۱
آنمه بجفا ز ما برید آخر کار
دامن ز مصاحبت کشید آخر کار
اهلی بفغان ز زخم تیغش نامد
تا کارد باستخوان رسید آخر کار
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۹۴
آنگل که غمش ز پادشاهی خوشتر
رویش ز صفای صبحگاهی خوشتر
هر چند که دلخواه بود عیش جهان
دیدار خوشش زهر چه خواهی خوشتر
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۱۸
با فتنه عشق خوبرویان مستیز
خون خود از آب دیده خویش مریز
ما غرقه شدم و میبرد ما را سیل
باری تو که بر کنار سیلی بگریز
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۳۵
گرخانه سیه زعشق او شد مخروش
ور دیده سفید از انتظارش کم جوش
یوسف بسواد دیده از دست مده
چشم از درم سیه چو یعقوب بپوش
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۴۸
اهلی ز جهانیان چو مجنون بگسل
وین دام و ددان بهم در افتاده بهل
با طرفه غزالان سیه چشم نشین
کارایش عالمند و آسایش دل
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۵۱
ساقی من مست کی شوم همدم عقل
مجنون صفت آواره ام از عالم عقل
هر چند که عشقست سراسر همه زخم
زخمی که زند عشق به از مرهم عقل
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۷۲
هر چند مجرد از خلایق شده ایم
بیگانه ز صحبت خلایق شده ایم
با اینهمه زهد و توبه بر روی بتان
تا چشم فکنده ایم عاشق شده ایم
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۷۵
تا کی غمت ایشوخ سمتکار خوریم
در وصل تو خون زرشک اغیار خوریم
نخل رطبی روان بود کز کرهت
خرما دگران خورند و ما خار خوریم
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۸۴
ای راحت جان که مست دیدار توام
دیریست که مست چشم بیمار توام
در بند توام چو آهوی سر به کمند
از پیش تو چون روم گرفتار توام
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۸۵
مستم من و ناصبور و ناپروا هم
دنیا همه هیچ پیش من عقبا هم
بی نام و نشان و محو و گمگشته عشق
امروز که می شناسدم؟ فردا هم
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۹۰
ای تازه جوان کز تو دل افروخته ام
پیرانه سر از داغ غمت سوخته ام
مرغ دل من حریف عشق تو کجاست
اما چکنم چون بتو آموخته ام
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۹۲
ما ز هر غم عشق تو چون قند خوریم
باور نکنی بیا که سوگند خوریم
ای کان نمک بی شکر لعل تو چند
دندان بجگر نهیم و خون چند خوریم
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۹۵
تا سر بودم سر جوانان دارم
تا جان بودم هوای جانان دارم
حال دل من گو همه کس فاش بدان
من عاشقم از کسی چه پنهان دارم
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۹۷
آنشوخ که من شاه بتانش گویم
آرام دل و جان جهانش گویم
او دین و دلم به روز روشن دزدید
من در دل شب دعای جانش گویم
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۹۸
خورشید رخا ز مهر خود داد دهم
کز بهر تو جان من دهم و شاد دهم
گر جان بودم بقدر ذرات جهان
از مهر تو راه ذره بر باد دهم
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۰۲
گاهی ز در کعب صفا میجستیم
گه جنت و کوثر از خدا میجستیم
مقصود دل از عشق بتان حاصل شد
مقصود چه بود و ما چها میجستیم
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۰۳
از عشق هوای نیکنامی داریم
وز باده امید دوستکامی داریم
هر چند ز عشق و داغ میسوخته ایم
در سوختگی هنوز خامی داریم
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۰۶
آب و گل ما که دشمانند بهم
از دولت عشق مهربانند بهم
تا همنفسند جان و تن باده بنوش
کین همنفسان « بسی » نمانند بهم