عبارات مورد جستجو در ۲۵۹۸۲ گوهر پیدا شد:
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۵۶
تا خوی بد یار دگر سان نشود
احوال دل یار بسامان نشود
او جان طلبد از من و من بوسه ازو
او را شود این کار مرا آن نشود
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۵۹
آنکس که ز عاشقان نشانی دارد
افسرده دلی و گرم جانی دارد
او را نه لبی و نه دهانی پیداست
وز مشک و زر و سیم زبانی دارد
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۶۵
آن دم که خم عشق بجوش آمده بود
جان از سر مستی بخروش آمده بود
روزیکه بما کاسه می میدادند
از هر طرفی صدای نوش آمده بود
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۷۷
دلبر بجفا ممتحنم میدارد
آزرده دل و خسته تنم میدارد
بیخویشتنی من بگویم کز چیست
زانست که بیخویشتنم میدارد
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۸۴
گر دوست بکام در کنارم باشد
با نیک و بد جهان چکارم باشد
در عشق وی آبروی من هیچ نماند
ور ماند ز چشم اشکبارم باشد
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۸۹
هر کو بجهان بجز خوشی نگزیند
باید که دمی بی صنمی ننشیند
دانم که ز دیده بهگزینتر نبود
او نیز جهان بمردمی میبیند
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۱۲
گفتم بدل ار چه وقت گفتار نبود
در پاش فکندی سرو او یار نبود
دل گفت که گر جان رود اندر سر او
غم نیست هر آنچه رفته انگار نبود
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۱۸
آن دم که خم عشق بجوش آمده بود
جان از سر مستی بخروش آمده بود
روزی که بما کاسه می میدادند
از هر طرفی صدای نوش آمده بود
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۲۹
دل باز هوای آشنائی دارد
انصاف بده که خوش هوائی دارد
از فکر رخش ز شام تا وقت سحر
همچون رخ فرخش صفائی دارد
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۳۲
صد ره دلم ار مهر از و برگیرد
بازش چو ببیند هوس از سر گیرد
مانند چراغیست که بنشانندش
آتش چو بدود او رسد در گیرد
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۳۸
ز آوردن خلق سوی صحرای وجود
گر عاشق و معشوق نبودی مقصود
خسرو بچه رو هوای شیرین کردی
کی شیفته ایاز گشتی محمود
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۴۱
گر جان من اندر سر او خواهد شد
سهلست که در وجه نکو خواهد شد
خورشید از آن زرد بود آخر روز
کز غصه روی او فرو خواهد شد
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۶۲
من برکشم این پیرهن زهد ز سر
پس در کشمت همچو قبا تنگ ببر
آیم چو کلاه بر سر اندر ره عشق
گر دست در ارم بمیانت چو کمر
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۶۸
هر چند که پیریم و ضعیفیم و نزار
والات وادات کار افتاده ز کار
با اینهمه گر سمنبری لاله عذار
گوید که بگیر بوسه گویم که بیار
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۸۵
آن بت که نکرده ام غمش فاش هنوز
چون دید مرا بسته غمهاش هنوز
خندید و بطعنه گفت ای ابن یمین
عشق تو پرو بال زند فاش هنوز
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۸۶
در عشق من و تو هر دو ایمایه ناز
نو شد بجهان قصه محمود و ایاز
دل در خم زلفین تو چونم نطپد
بیچاره کبوتریست در چنگل باز
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۹۳
یا رب تو جمال آن مه مهر انگیز
آراسته ئی بسنبل عنبر بیز
پس حکم همی کنی که در وی منگر
اینحکم چنان بود که کژ دار و مریز
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۹۶
بگرفتمش آن زلف پر از تاب بترس
بوسیدمش آن لب چو عناب بترس
بودم بگه بوسه زدن بر لب او
ماننده مرغی که خورد آب بترس
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۹۸
دارم هوس وصل تو چندانکه مپرس
وان میکشم از هجر تو بر جان که مپرس
دل نزد تو میآید و من میگفتم
چندانش بپرس از من حیران که مپرس
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۱۵
آن بت که دلم شیفته شد بر چشمش
مستست بسان نرگس تر چشمش
گه گه بکرشمه میزند چشم بهم
یارب مرساد چشم بد در چشمش