عبارات مورد جستجو در ۲۵۹۸۲ گوهر پیدا شد:
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۹
مائیم و می ناب و بتی خوب سرشت
نه بیم ز دوزخ و نه امید بهشت
گر دوست بدستست فراغت دارم
از کعبه و بتخانه و محراب و کنشت
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۰
هر کو دهنت ای بت جانی دیدست
سر چشمه آب زندگانی دیدست
زنگار گرفت و خون دل بسته ز غم
تا از دهنت شکر فشانی دیدست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۴
دیوانه دلم که میل طبعش بهواست
در کوی بتان کارگهی میآراست
بر کار چنان شیفته سودائی
زنجیر سر زلف کژت آمد راست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۵
چون باد صبا غنچه گلرا بشکافت
وز نکهتش آفاق دم غالیه یافت
خرم دل آنکه از پی عیش صبوح
چون بلبل مست سوی گلزار شتافت
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۴
سلطان گل ار چه با بسی برگ و نواست
هر چند که زر دوخته بر چین قباست
دیدم که گشاده کف بپیش بلبل
با آنهمه برگ زو نوائی میخواست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۶۰
زلف تو که سرگشته بکردار منست
آشفته تر از حال من و کار منست
سودای وی از دماغ بیرون نکنم
هر چند کزو شکست بازار منست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۶۳
یک غم نبود کز تو نصیب ما نیست
وز حسن خودت بحال ما پروا نیست
من واله لبهای توام لیک چه سود
سامان سخن گفتن از آن لبها نیست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۶۴
عشاق ترا امید بهر وزی نیست
جز درد دل از حسن رخت روزی نیست
بس کس که چو زلفین تو آشفته تست
چون ابن یمین یکی بدلسوزی نیست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۷۳
جانا لب میگون تو روح ما نیست
دارم نظری با تو ولی تنها نیست
تو یوسف حسنی و چهی در زنخت
دیدم که هزار جان در او زندانیست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۷۹
در پای دلت گر ز هوس خاری نیست
با نیک و بد جهان ترا کاری نیست
تا چند در سرای معشوق زنی
غیر از تو درین دیار دیاری نیست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۹۵
دل در سر زلفین بتان نتوان بست
وز دست فراقشان بجان نتوان جست
چندین مطپ ایدل که سر زلف بتان
دامیست که تا ابد از ان نتوان رست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۳
من کز سر جان بسوی تو خواهم خاست
کی از سر تو چو موی بر خواهم خاست
تا دست بدامنت زنم روز جزا
چون گرد ز کوی بر خواهم خاست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۹
ای دیده دلم از تو زیانها بر هیچ
وی لعل تو داده ام زبانها بر هیچ
دلها همه بگشاده بفرمان تو گوش
تو بسته کمر بقصد جانها بر هیچ
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۱۰
هر زن که ز عشقبازی آری بنکاح
باشد ز فساد عقل ازو چشم صلاح
چون با تو حرام کرد و پنداشت فلاح
با غیر تو آخر آیدش وصل مباح
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۱۶
آن بت که بر او غیرت مه می باشد
دائم ز ویم حال تبه می باشد
گفتم که سیه دلی برخ لاله تر
گفتا که نه لاله دل سیه می باشد
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۳۱
آن بت که بحسن بیمثالش گفتند
وز غایت لطف آب زلالش گفتند
عکسی ز سواد دیده ابن یمین
بر عارض او فتاده خالش گفتند
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۴۰
باد از رخ گل چو برقع نازکشاد
بلبل بغزل خواندنش آواز گشاد
خرم دل آنک در هوای گل و مل
پرواز کنان بال طرب باز گشاد
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۴۶
تا در سرم ای رشک پری چشم بود
از چشم توام ستمگری چشم بود
با این همه بهر دیدنت چون نرگس
از هر طرفی که بنگری چشم بود
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۴۹
تا دست من از وصل تو کوتاه بود
تا بر دل من بیاد یار آه بود
در جان منی و من نه آگاه بلی
آئینه کجا ز صورت آگاه بود
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۵۵
تا ابن یمین از این جهان می نرود
اندوه تواش از دل و جان می نرود
ممکن نبود آنکه رود از سر او
سودای تو تا در سر آن می نرود