عبارات مورد جستجو در ۳۷۸۶۴ گوهر پیدا شد:
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۳۲۴
دیدی که دگر بی رخ آن سرو بلند
آمد گل و بلبل بر او رخت افکند
ای بیهده گوی مست، بسیار مگوی
وی شوخ دهادن دریده، بر خویش مخند
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۳۲۶
یارم چو سوار سوی میدان راند
از دشمن و دوست جان و دل بستاند
و آنجا که چو غمزه تیغ در گرداند
نه دوست رها کند نه دشمن ماند
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۳۲۸
پروانۀ تو عمید اصلاً بنخواند
شمعی که تو افروخته بودی بنشاند
چندانکه درین باب سخن می گفتم
می راند مرا چون بزو یک بز بنراند
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۳۴۰
چون کالبدم ز روح وا پردازند
در کنج یکی تیره مغاک اندازند
از یاد لب تو بر دهان آرد آب
هر کوزه که از خاک منش بر سازند
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۳۴۴
وقتست که بلبل بگل آواز کند
این لابه در افزاید و آن ناز کند
بلبل بسخن مضاحک آغاز کند
تا گل بشکر خنده دهن باز کند
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۳۴۶
قلب صف عقل عقربی می شکند
بازار هلال غبغبت می شکند
چشمم زغمت نیک گهر ریز شدست
دریاب که ناموس لبت می شکند
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۳۴۸
با آنکه دلم ز وصل خرم نکند
یک ذره ز سرکشی خود کم نکند
از رشک حرام کرد بر چشمم خواب
تا دل طمع خیال ازو هم نکند
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۳۴۹
پیوسته دلم میل بسوی تو کند
نیک و بد خود به آرزوی تو کند
و آنجا که رخت با گل رعنا کو شد
رنگ رخ من پشتی روی تو کند
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۳۵۳
هر چند ز نرگس صفت چشم کنند
ور چه مثل از رنگ رخ لاله زنند
نه این چو رخ تست و نه آن چون چشمت
با آنکه خود این چشم و چراغ چمنند
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۳۵۴
آنها که مرا بعشوه مغرور کنند
باروی توام حکایت از حور کنند
بینند تنی چو ریسمان اندر تاب
چون شمع اگرم جامه ز تن دور کنند
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۳۵۹
دیده ز فراق تو زیان می بیند
بر چهره زخون دل نشان می بیند
با این همه من زدیده ناخشنودم
تا بی رخ تو چرا جهان می بیند
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۳۶۱
گفتم که ترا ماه زمین می گویند
گفتا که چنینم نه چنین می گویند
گفتم ز در بوس و کناری الحق
گفتا که همه شهر چنین می گویند
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۳۶۲
راز من و تو چو هر کسی می گویند
هر کس سخنی از هوسی می گویند
نزدیک تو ای چشم بداز روی تو دور
کم می آیم، زانکه بسی می گویند
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۳۶۶
روزی لبم از رخ تو بوسی بر بود
از ساده دلی رخ تو بر وی بخشود
آشفتگی زلف تو دانم زینست
در خط شدن لب تو باری چه بود؟
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۳۶۸
ای دل اگرت چه دیده بس رنج نمود
مگذار که او از تو بود ناخشنود
زیرا که بدین سان که تویی، دیرازود
روزی گذرت بر در او خواهد بود
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۳۷۳
آسوده تنی کز تو بتیمار بود
شادان دل آن کز تو بغم خوار بود
آن تن که نه خستۀ تو افگار بود
وان دل که نه کشتۀ تو مردار بود
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۳۷۷
چون روی ترا آیینه در پیش بود
از رشک هزار حسرتم بیش بود
ور در عمری یک نظرم بر تو فتد
چشمم پس آن یک نظر خویش بود
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۳۷۸
مهرت ز ستم همیشه در میغ بود
نازت با من خصومت آمیغ بود
روزی که چو صبح سینه پر مهر کنی
یک دم زدن از ناز ودگر تیغ بود
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۳۷۹
معشوقه چو شاهد و باندام بود
عاشق چه زبان که خوار و بد نام بود؟
چون باده بکام باده آشام بود
باشد که سفال کهنه یی جام بود
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۳۸۶
آن شد که مرا دل و توانایی بود
در هجر توام روی شکیبایی بود
کاری که مرا برفت در دور غمت
آب رخ و روزگار برنایی بود