عبارات مورد جستجو در ۲۵۹۸۲ گوهر پیدا شد:
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۶
گل خواست که چون رخش نکو باشد و نیست
چون دلبر من به رنگ و بو باشد و نیست
صد روی فراهم آورد هر سالی
باشد که یکی چو روی او باشد و نیست
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۸
چشم تو که کار او بازی نیست
در مملکت جمالش انبازی نیست
گفتند یکیست چشم تیر اندازش
باری دوم او بیک اندازی نیست
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۰
امشب که بجز یار مرا ساقی نیست
می نالم و ناله ام ز مشتقاقی نیست
خود عادت بلبلست فریاد ارنی
بر غنچه ز دل نمودگی باقی نیست
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۱۸۸
بشنو زمن ای قبلۀ جانم رویت
این قصۀ در هم شدۀ هندویت
تو در دل من نشسته یی و آنگه من
در آرزوی آنکه بینم رویت
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۱۸۹
تا گشت عتاب و جنگ با ماش فراخ
شد تنگ شکر زان لب در پاش فراخ
گفتند فراخست دهان خوش او
آن روزی جان ماست گو باش فراخ
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۱۹۱
گردون که همه گرد جفا می گردد
پیرامن رخت عمر ما می گرد
تیر اجل از شست رها می گردد
پشتم چو کمان از آن دو تا می گردد
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۱۹۲
آن باده که چشم عیش روشن دارد
همواره ز دست من نشیمن دارد
منگر تو بدان که من چه دارم بر دست
آن بین تو که او چه دست بر من داد
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۱۹۵
دمی می رفتم مست و کش و خرّم و شاد
آن ماه دو هفته پیش من باز افتاد
گفتا که چه حالتست؟ گفتم فریاد
کان نوبت ما بقای سوگند تو باد
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۱۹۹
ای داده مرا جان و جوانی بر باد
دادم ز پی تو سوزیانی بر باد
در هر سخنی چو باد می آویزی
تا چون سخنم همی نشانی برباد
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۷
دل چون ز جهان عیش یکسو افتاد
در دام بلازان خم گیسو افتاد
تا با سر گیسوی تو هم زانو شد
چون گیسوی تو در پس زانو افتاد
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۸
آن دل که بکام دل بدخواه افتاد
در چاه ز نخدان تو ناگاه افتاد
ار چه همه کس بچشم کس بچشم پرهیز کنند
بیچاره دلم بچشم در چاه افتاد
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۲۱۲
ذوقیست لب ترا که جان دریابد
رمزیست که جان عاشقان در یابد
اندر کمر تو معنیی باریکست
من بندۀ آن کم آن دریابد
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۲۱۳
بی روی تو جز بخت نگون کی خسبد؟
بیدار بکارت اندرون کی خسبد؟
در ارزوی تو گر نخفتم چه عجب؟
خون گشت مرا دو چشم ، خون کی خسبد
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۲۱۶
زلفت که زروی باز پس می افتد
در پای تو چون من بهوس می افتد
چشم تو که عالمی نیفتد در وی
مستت از آن در همه کس می افتد
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۲۲۱
کی بی تو مرا چو غنچه دل خوش گردد؟
تا هر نفس حال مشوش گردد
گر باد بجنبد بدرم پیراهنی
ور آب خورم در دلم آتش گردد
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۲۳۶
خون گشته دلم با تو چنان خو داد
کاندوه ترا شادی جان پندارد
در چشم اگرش فرو گذارم یک دم
سر جز بستانۀ درت بر نارد
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۲۳۸
گر حلقۀ زلف تو کسی زبشمارد
در حال دلش بکفر ایمان آرد
زین سر که سر زلف درازت دارد
کس را بوصال روی تو نگذارد
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۲۴۱
... که طاقت فراقت دارد ؟
دل کیست که برگ اشتیاقت دارد؟
... روی تو که بتواند ساخت ؟
با درد فراق تو که طاقت دارد؟
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۲۶۱
بی روی تو صبر ازین فزون نتوان کرد
چون بتوان کرد صبر، چون نتوان کرد؟
با خون دلم مهر تو آمیخت چنانک
بی خون دلش ز دل برون نتوان کرد
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۲۶۲
دل خوی فراقفای غم خوردن کرد
در بندگیت هر چه توان کردن کرد
تا داشت رگی در تن و خونی در رگ
خدمت چو صراحی برگ گردن کرد