عبارات مورد جستجو در ۲۵۹۸۲ گوهر پیدا شد:
امیر معزی : غزلیات
شمارهٔ ۶۱
آه ازین کودکان مشکین موی
آه ازین دلبران زیباروی
رخ ایشان چو لاله بر سر کوه
قد ایشان چو سرو بر لب جوی
عالم از رنگ و بویشان چو نگار
چون گل و چون ‌سمن به ‌روی و به ‌بوی
گاه تن را جدا کنند از جان
گاه زن را جدا کنند از شوی
زلف ایشان به‌سان چوگان است
دل مسکین من چو گردان گوی
چون من مستمند مسکین دل
هر یکی را هزار بر سر کوی
گرچه در عشقشان چو موی شدم
در غزلشان همی شکافم موی
امیر معزی : قطعات
شمارهٔ ۱۸
تا هست تیغ ‌کلها در برق و رعد نیسان
تا هست سوز دلها در زلف و جعد جانان
تا با فساد باشد همواره کون عالم
تا با وعید باشد پیوسته وعد یزدان
در مجلس بزرگان خالی مباد هرگز
پیرایهٔ بزرگی مسعود سعد سلمان
آن شاعر سخنور کز نظم او نکوتر
کس در جهان ‌کلامی نشنید بعد قرآن
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۱
گر سینه بخست شاه سنجر ما را
کم نیست خمار عشق در سر ما را
گر دل‌ بربود یار دلبر ما را
پیکان بَدَل دل است در بر ما را
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۹
خورشید فلک سجده برد رأی تو را
ور سجده برد روی دلارای تورا
من خود چه‌ کسم که جان کنم جای تو را
جان در تن من خاک سزد پای تو را
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲
در زلف تو آویخته دلبندی ها
پیش خردت خیره خردمندی ها
در دل دارم که بندگیهات کنم
تا خود چه کنی تو از خداوندی ها
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۱۸
بر خاک سر کوی تو ای عشق پرست
تنها نه منم فتاده شوریده و مست
چون من به سر کوی تو صد عاشق هست
از پای بیفتاده و جان بر کف دست
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۲۸
با لشکر عشق تو مباهات خوش است
با حلقهٔ زلف تو مناجات خوش است
شطرنج‌که در عشق تو بازیم همی
ما برد نخواهیم که شَهمات خوش است
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۳۱
هر چند که بر زمانه فرمان من است
فرمان تو بر تن و دل و جان من است
سلطان منم و عشق تو سلطان من است
من زان تو ام همه جهان زان من است
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۴۱
در عشق توام امید بهروزی نیست
وز عهد شب وصال تو روزی نیست
از آتش تو دلم چرا می‌سوزد
چون هیچ تو را عادت دلسوزی نیست
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۵۰
باکم ز منی پای تو اندر گل باد
با به ز تویی مراد من حاصل باد
گر دل پس از این هوای تو خواهد جست
لعنت ز خدای بر من و بر دل باد
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۶۰
عشقت صنما به روی‌ زردم دارد
وز کام و هوای خویش فردم دارد
این خود صنما قاعدهٔ بخت من است
با هر که وفا کنم به دردم دارد
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۶۱
جانی‌که زمهر توست نقصان نبرد
دردی که زکین توست درمان نبرد
هرکس‌که تورا به طوع فرمان نبرد
گر عالم جان شود ز تو جان نبرد
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۷۷
در عشق تو ای صنم مرا رای نماند
وان طبع لطیف حکمت آرای نماند
بر جای همی بود دلم بی‌غم تو
تا جای غم تو گشت بر جای نماند
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۷۹
در عشق تو زیر و بم هم‌آواز منند
اندیشه و باد سرد دمساز من اند
خاموشی و صبر خازن راز من اند
رنگ رخ و آب دیده غماز من اند
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۸۲
چون باز خیال تو پر و بال زند
در جان رهی عشق تو چنگال زند
آن کس‌ که نه از وصال تو نال زند
شاید که ز چشم خویش قیقال زند
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۸۳
هر شب که رهی فال ز روی تو زند
مرغی شود و بال به سوی تو زند
هر نعره که پاسبان کوی تو زند
گویی‌که زجان مهرجوی تو زند
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۱
چون بر دل و سر نهم دو دست ای دلبر
می پیش من آوری‌ که بستان و بخور
جانا زکف تو چون ستانم ساغر
دستی بر دل نهاده دستی بر سر
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۵
در عشق تو بی‌روان نَوان بودم دوش
آشفته دل و رمیده جان بودم دوش
مرغی که به تیغ نیم بسمل گردد
دور از بر تو راست چنان بودم دوش
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۹
تا دید زمانه در دلم غایت عشق
در پیش دلم همی کشد رایت عشق
گر وحی زآسمان گسسته نشدی
درشان دل من آمدی آیت عشق
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۰
چشمی دارم ز اشک پیمانهٔ عشق
جانی دارم ز سوز پروانهٔ عشق
هر روز منم مقیم درخانهٔ عشق
هشیار همه جهان و دیوانهٔ عشق