عبارات مورد جستجو در ۳۷۸۶۴ گوهر پیدا شد:
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۲۴۲
وصف لب رنگین تو از دل جویم
در آرزوی زلف تو سنبل بویم
تا پر خون شد ز دیده چون گل رویم
وصف تو همه روز به بلبل گویم
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۲۴۳
چون از گل روی تو بهاری رسدم
از درگه هجر تو سواری رسدم
در وصل تو چون دست نگاری رسدم
در دیده ز غمزه تو خاری رسدم
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۲۴۵
بر آتش اگر بی تو نخفتم خفتم
با انده اگر بی تو نجفتم جفتم
صبری که ز دل همی نرفتم رفتم
این که همه هر چه می نگفتم گفتم
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۲۵۶
بر روی تو مهربان و دلسوز منم
پیش تو به مهرگان و نوروز منم
بر لشگر هجران تو پیروز منم
سر دفتر عاشقان امروز منم
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۲۵۹
گر حور بود بدان که نازش نکشم
کوته کنم این قصه درازش نکشم
آن کز من باز شد فرازش نکشم
وآن کو ماند فراز بازش نکشم
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۲۶۰
از آتش دل همیشه اندر تابم
وز اشک دو دیده غرقه اندر آبم
در آتش و آب خواب شب کی یابم
ترسم چو چراغ مرگ باشد خوابم
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۲۶۳
دلخسته چشم ناوک انداز توام
جان بسته چنگ بلبل آواز توام
مولا و غلام کشی و ناز توام
من رنجه ز موی بند غماز توام
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۲۶۴
در خواب گه از دل به شب آتش بیزم
چون خاکستر هر روز ز آتش خیزم
هر گه که کند عشق تو آتش تیزم
چون شمع ز درد بر سر آتش ریزم
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۲۶۷
من دوش که از هجر تو در تاب شدم
جان تو که گر چو شمع در خواب شدم
از دیده و دل در آتش و آب شدم
بر جام چو بر آینه سیماب شدم
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۲۷۰
در آرزوی بوی گل نوروزم
در حسرت آن نگار عالم سوزم
از شمع سه گونه کارآموزم
می گریم و می گدازم و می سوزم
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۲۷۷
گفتی خبرت کنم کسی بفرستم
با دل گفتم ز انده دل رستم
من دل همه بر وعده خوبت بستم
شادم کن اگر سزای شادی هستم
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۲۸۲
از بلبل نالنده تر و زارترم
وز زرد گل ای نگار بیمارترم
از شاخ شکوفه سرنگون سازترم
وز نرگس نوشکفته بیمارترم
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۲۸۴
ای جان جهان تا خبرت یافته ام
دل را همه در رهگذرت یافته ام
پنداری بی درد سرت یافته ام
نه نه که به خون جگرت یافته ام
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۲۸۶
سیراب گلابی تو بر آتش خارم
دو دست دمم که جز به آتش نارم
نشگفت ز بس که در دل آتش دارم
کز دیده چو شمع اشک آتش بارم
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۲۹۱
هر گه که تو را به رهگذاری بینم
از سایه ت بر زمین نگاری بینم
از رشگ دلم چو کفته ناری بینم
گر با تو جز از سایه ت یاری بینم
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۲۹۲
دیده همه شب ز خواب خوش بردوزم
بر تن گریم چو شمع و از دل سوزم
از آرزوی خیال جان افروزم
در آرزوی خواب شبی تا روزم
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۲۹۵
تا خسته دل مرا بریده ست ز تن
دارم گله هاش را چو شمشیر سخن
لیکن چکنم گفت نمی یارم من
کان پسته دهن کرد مرا بسته دهن
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۲۹۷
هر شب که تو را نبینم ای شاخ سمن
خواهم که مرا کفن بود پیراهن
آن روز که دیدار تو را بینم من
از شادی وصل دیده خواهم همه تن
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۲۹۹
سر کردمت ای نگار چون تو سر من
گه گه به سخن چرب کنی بی روغن
وین نیست عجب ای صنم پسته دهن
گر پسته دهن بود همه چرب سخن
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۰۰
چنگم به چهار شاخ زد پیراهن
چنگست مگر چهار شاخ از آهن
در اشک چهار شاخ آن شاخ سمن
شد باز چهار شاخ کفته رخ من