عبارات مورد جستجو در ۲۳۵۹۳ گوهر پیدا شد:
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۴۷۶
به گوشه قفس از آشیانه قانع باش
نه ای حریف میان، با کرانه قانع باش
مریض مصلحت خویش را نمی داند
به تلخ و شور طبیب زمانه قانع باش
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۴۸۱
هر که پیش از مرگ مرد از یک جهان غم شد خلاص
هر که بیرون رفت از عالم، ز عالم شد خلاص
تنگدستی راست لازم گریه بی اختیار
تاک تاآورد برگ از چشم پر نم شد خلاص
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۵۰۸
من آن رندم که راز دل ز لوح سینه می خوانم
خط جوهر ز پشت صفحه آیینه می خوانم
نمی سازد اجل از گفتگوی عشق خاموشم
من آن طفلم که درس خویش در آدینه می خوانم
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۵۱۰
نتوان کرد به زندان بدن محصورم
شیشه را می شکند زور می پرزورم
در نمکدان ز نمکزار چه خواهد گنجید؟
چه کند حوصله تنگ فلک با شورم؟
بس که آمیخته نیش بود نوش جهان
دیدن شهد فزون می گزد از زنبورم
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۵۱۱
جذبه ای کو که ازین نشأه به پرواز آیم؟
سبک از پله انجام به آغاز آیم
صبح محشر نفس بیهده ای می سوزد
نه چنان رفته ام از خود که دگر باز آیم
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۵۱۸
برون ز شیشه افلاک همچو رنگ زدیم
به عالمی که در او رنگ نیست چنگ زدیم
شکست بر دل ما آن زمان گوارا شد
که مومیایی احباب را به سنگ زدیم
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۵۲۱
فرهادم و ثبات قدم هست پیشه ام
ناخن دوانده در جگر سنگ تیشه ام
از بخت شور در نمک آبم چو مغز تلخ
می روترش کند چو درآید به شیشه ام
از ناخن آب دشنه الماس برده ام
فرهاد را به کوه جهانده است تیشه ام
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۵۲۶
دل را به زلف حسن شمایل نمی دهم
تا دل نمی دهند مرا دل نمی دهم
این گردن ضعیف سزاوار تیغ نیست
در قتل خویش زحمت قاتل نمی دهم
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۵۲۷
حاشا که دل به ناز و نعیم جهان نهم
مرغی نیم که بیضه درین آشیان نهم
چون صبح بس که پرده دری دیده ام ز خلق
ترسم که راز با دل شب در میان نهم
خاکم که سینه ام هدف تیر عالم است
گردون نیم که با همه کس در کمان نهم
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۵۳۰
دام امید در ره ایام بسته ایم
در رهگذار سیل ز خس دام بسته ایم
بر دست روزگار روان است حکم ما
تا لب ز گفتگو چو لب جام بسته ایم
عشق آن حریف نیست که صید زبون کند
خود را به زور بر قفس و دام بسته ایم
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۵۳۴
گرم نصیحت دل دیوانه خودیم
سنگیم و در کمینگه پیمانه خودیم
همت بلند مرتبه از آبروی ماست
ما خوشه چین خرمن بی دانه خودیم
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۵۳۹
ما داغ جنون را به سویدا نفروشیم
یک ناله زنجیر به دنیا نفروشیم
تنگ است سواد نظر مردم عالم
تا جنس فراوان نشود ما نفروشیم
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۵۴۴
از نصیحت دم مزن با خاطر افگار من
کز دوای تلخ بدخوتر شود بیمار من
جوش یکرنگی ز من نام و نشان برداشته است
می دهد آزار خود، هر کس دهد آزار من
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۵۵۵
به فکر از عقده افلاک نتوان کرد سر بیرون
چرا در بیضه آرد مرغ زیرک بال و پر بیرون؟
چو ملک دلنشین نیستی ملکی نمی باشد
که از دلبستگی ز آنجا نمی آید خبر بیرون
ز فرش بوریا گردید خواب تلخ من شیرین
ز بندیخانه نی صاف می آید شکر بیرون
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۵۵۶
راز عشق از دل بی تاب نیاید بیرون
گل از آتش، شکر از آب نیاید بیرون
نگه از چشم کبود تو چه خوش می آید
یوسف از نیل به این آب نیاید بیرون
در چنین فصل بهاری که گل از سنگ دمید
زاهد از گوشه محراب نیاید بیرون
نیست از ورطه افلاک خلاصی ممکن
به شنا موج ز گرداب نیاید بیرون
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۵۵۸
ز عشق بی مژه تر نمی توان بودن
بهار بی می و ساغر نمی توان بودن
دلم ز کنج قفس تا گرفت دانستم
که در بهشت، مکرر نمی توان بودن
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۵۵۹
خوش است چاشنی سود در زیان دیدن
رخ بهار در آیینه خزان دیدن
چه خوب کرد که بلبل خزان ز گلشن رفت
شکسته رنگی گل را نمی توان دیدن
رویت که شست چهره به آتش نقاب ازو
شد مشرق ستاره و مه آفتاب ازو
چشم حیا مدار ز خوبان، که آینه است
امروز دیده ای که نرفته است آب ازو
جرات نگر که در قدح موم کرده ایم
آن باده ای که هست بط می کباب ازو
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۵۶۱
در مجلس شراب رخ شرمگین مجو
از جویبار شعله گل کاغذین مجو
مجنون به پای ناقه لیلی نهاد روی
رنگ ادب ز لاله صحرانشین مجو
از آفتاب، صلح به روز سیاه کن
نقشی که بر مراد بود زین نگین مجو
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۵۶۷
با خموشی هستی از نیکان عالم بی سخن
چون گشودی لب به گفتن، نیک یا بد می شوی
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۵۷۱
عرق آلود ز می طرف جبین ساخته ای
دیده ها را صدف در ثمین ساخته ای
ساده لوحی بود آیینه صد نقش مراد
تو ز صد نقش به نامی چو نگین ساخته ای