عبارات مورد جستجو در ۲۵۹۸۲ گوهر پیدا شد:
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۲۰
ترا که خط بناگوش ابجد نازست
چه وقت توبه حسن کرشمه پردازست؟
دو چشم واله قربانیان پس از تسلیم
دو شاهدست که انجام به ز آغازست
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۲۵
هزار گرگ هوس در کمین عصمت توست
چه وقت رفتن صحرا و سیر و صحبت توست؟
ز خط مگوی برات مسلمی دارم
هنوز اول جوش بهار آفت توست
زبان تهمت یک شهر را سخن دادن
گناه خامشی شعله های غیرت توست
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۳۰
جز گوشه میخانه مرا جای دگر نیست
چون خم ز خرابات مرا پای سفر نیست
با تلخی هجران بسرآریم که نی را
جز بند گران حاصلی از قرب شکر نیست
چون آینه آب خضر زنگ نگیرد؟
در دور عقیق لب او تشنه جگر نیست
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۳۴
هر کس طمع روی دل از مردم خس داشت
امید شکرخند گل از چاک قفس داشت
هر کس که درین دایره از ناموران شد
مانند نگین چشم به دست همه کس داشت
برگشت ز لب جان به تن خسته دگربار
تا روی تو آیینه مرا پیش نفس داشت
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۴۴
سرو را از جلوه مستانه از جا می برد
خنده او تلخکامی را ز صهبا می برد
قسمت سوداگر بیت الحزن دست تهی است
صرفه سودای یوسف را زلیخا می برد
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۴۶
قسم به شمع تجلی که پرتوش ازلی است
که عشق تازه عذاران بهار زنده دلی است
عزیزدار دل پاره پاره ما را
که شمع را پر پروانه مصحف بغلی است
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۴۸
خیال طره او در دل خراب گذشت
چه موج بود که مستانه بر حباب گذشت
کجایی ای نفس عقده سوز باد سحر
که عمر غنچه ما در ته نقاب گذشت
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۵۶
یعقوب بد نکرد که در هجر چشم باخت
در قحط حسن، چشم گشودن چه لازم است؟
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۵۹
ناخن به سینه ریزی حسن هلال ازوست
طرز نگاه کردن چشم غزال ازوست
شیرین به جوی شیر برآمیخت چون شکر
خسرو دلش خوش است که بزم وصال ازوست
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۶۰
تا عارضت ز آتش می برفروخته است
بر آسمان ستاره خورشید سوخته است
ای آتش و سپند دگر وقت همرهی است
چشم بدی به زخم دلم بخیه دوخته است
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۷۲
در گلشن وجود ره بوالفضول نیست
برگ خزان رسیده او بی اصول نیست
داغ است عشق از دل بی آرزوی من
خون می خورد کریم چو مهمان فضول نیست
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۷۵
تا چند ز رسوا شدن راز توان سوخت؟
از بی تهی اشک نظرباز توان سوخت
مردیم درین خانه دلگیر قفس، چند
از شوق هم آغوشی پرواز توان سوخت؟
واسوختگی شیوه ما نیست، وگرنه
از یک سخن سرد دل ناز توان سوخت
گر در گذری از سر یک غنچه تبسم
از شعله غیرت دل اعجاز توان سوخت
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۷۹
آغاز خط آن شوخ به عشاق رحیم است
در آخر بازار، فروشنده کریم است
از جلوه بیاسا که ز بیداد خزان سرو
آزاد ازان است که یک جای مقیم است
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۹۷
وقت شد تا لشکر خط ماه تا ماهی کشد
ماجرای دل به زلف او به کوتاهی کشد
هر کجا حرفی ازان چاک گریبان بگذرد
قصه پپراهن یوسف به کوتاهی کشد
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۲۰۰
خط ظالم از گل رخسار او کین می کشد
انتقام بلبلان از باغ گلچین می کشد
کوهکن را عشق اگر هم پله پرویز ساخت
رشک خسرو هم شکر بر روی شیرین می کشد
چشم بند عیبجویان چشم خود پوشیدن است
بی زبانی سرمه در کام سخن چین می کشد
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۲۰۶
یادگار عشق داغی در دل دیوانه ماند
شمع رفت از انجمن، خاکستر پروانه ماند
گریه ام در دل گره شد، ناله ام بر لب شکست
وای بر قفلی که مفتاحش درون خانه ماند
زیر سقف آسمان نتوان نفس را راست کرد
در دل ما آرزوی نعره مستانه ماند
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۲۱۳
پنبه از بی طالعی ناخن به داغم می زند
پرده فانوس، دامن بر چراغم می زند
عشقبازان را نسیم زلف می آرد به رقص
بوی گل بیهوده خود را بر دماغم می زند
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۲۱۴
ناله ام ناخن به داغ عندلیبان می زند
گریه گرم من آتش در گلستان می زند
شمع پا در دامن فانوس پیچید و هنوز
شوق بر خاکستر پروانه دامان می زند
نیست در جیب دو عالم خونبهای یک سئوال
همتم این نغمه بر گوش کریمان می زند
عاشقان را جلوه گل درنمی آرد ز جای
لاله گاهی ناخنی بر داغ ایشان می زند
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۲۱۶
اهل دعوی خط به حرف اهل معنی می کشند
این سگان با آهوان گردن به دعوی می کشند
نیست حسن و عشق را از یکدگر بیگانگی
عاشقان از بید مجنون ناز لیلی می کشند
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۲۱۷
گه لب لعلش دهد دشنام و گه تحسین کند
هر نفس خود را به رنگی در دلم شیرین کند
دانی از خارا بریدن مطلب فرهاد چیست؟
می کند مشقی که چون جا در دل شیرین کند