عبارات مورد جستجو در ۲۵۹۸۲ گوهر پیدا شد:
عطار نیشابوری : باب سی و دوم: در شكایت كردن از معشوق
شمارهٔ ۳۲
تا کی دل و جان دردمندم سوزی
وز آتش عشق بندبندم سوزی
چون سوخته و فکندهٔ راه توام
چندم فکنی ز چشم و چندم سوزی
عطار نیشابوری : باب سی و دوم: در شكایت كردن از معشوق
شمارهٔ ۳۸
ای عشقِ تو کیمیای سرگردانی
وی کوی تو در بادیهٔ حیرانی
چون میدانم که حالِ من میدانی
تا چند به خونِ جگرم گردانی
عطار نیشابوری : باب سی و دوم: در شكایت كردن از معشوق
شمارهٔ ۳۹
هر لحظه به سوی من شبیخون آری
دست از دو جهان در دل مجنون آری
گر ناله کنم که پرده برگیر آخر
چیزی دگرم ز پرده بیرون آری
عطار نیشابوری : باب سی و دوم: در شكایت كردن از معشوق
شمارهٔ ۴۲
گه حملهٔ عشق بر دل مجنون آر
گه رد خاکم نشان و گه در خون آر
چون دست تراست بنده را فرمان نیست
هر روز به دستی دگرم بیرون آر
عطار نیشابوری : باب سی و دوم: در شكایت كردن از معشوق
شمارهٔ ۴۴
ای در غم عشق تو رهی نیست شده
دل پر غم تو دست تهی نیست شده
هرگاه که درکنار دل بنشینی
دل را ز میان برون نهی نیست شده
عطار نیشابوری : باب سی و دوم: در شكایت كردن از معشوق
شمارهٔ ۴۶
صد بار کشیدم و به سرباری بار
خوارم کردی چه خیزد از خواری خوار
عشقت چو مرا کشت به صد زاری زار
آنگاه مرا چه سود از یاری یار
عطار نیشابوری : باب سی و دوم: در شكایت كردن از معشوق
شمارهٔ ۴۷
آن را که ز دریای تو گوهر بایست
همچون گویش نه پا و نه سر بایست
من خود بودم چنانک بودم دلتنگ
دیوانگی عشق تو می در بایست
عطار نیشابوری : باب سی و دوم: در شكایت كردن از معشوق
شمارهٔ ۴۹
از عشق فرو گرفتهای پیش و پسم
تا در غم عشق، راه نبود به کسم
تا در همه عمر دیدهام یک نفست
عمری است که سرگشتهٔ آن یک نفسم
عطار نیشابوری : باب سی و دوم: در شكایت كردن از معشوق
شمارهٔ ۵۱
گه عشق تو چون حلقهٔ در میبَرَدم
گاه از بد و نیک بیخبر میبَرَدم
هر دم به غرامتی دگر میکشدم
هر لحظه به عالمی دگر میبَرَدم
عطار نیشابوری : باب سی و دوم: در شكایت كردن از معشوق
شمارهٔ ۵۳
سودای تو کارم به خطر خواهد کرد
قسم دل من خون جگر خواهد کرد
فی الجمله مرا زیر و زبر خواهد کرد
این میدانم تا چه دگر خواهد کرد
عطار نیشابوری : باب سی و دوم: در شكایت كردن از معشوق
شمارهٔ ۵۴
عشق تو به هر دمم هزار افسون کرد
تا عقل ز من برد و مرا مجنون کرد
من هرچه که داشتم ندادم از دست
اما همه او ز دست من بیرون کرد
عطار نیشابوری : باب سی و دوم: در شكایت كردن از معشوق
شمارهٔ ۵۸
چون داد دلم دل گسلم میندهد
جز درد و دریغ حاصلم میندهد
گرچه دل من ببرد دل او را باد!
دل باز چه خواهم چو دلم میندهد
عطار نیشابوری : باب سی و دوم: در شكایت كردن از معشوق
شمارهٔ ۶۱
هم دیده بر آن روی چو مه باید داشت
هم توبه از آن روی گنه باید داشت
گفتم: «جانا چشم من از دست بشد»
گفتا: «چه کنم چشم نگه باید داشت»
عطار نیشابوری : باب سی و سوم: در شكر نمودن از معشوق
شمارهٔ ۱
خورشید رخت ملک جهان میبخشد
دُرّ سخنت گنج نهان میبخشد
صد جان یابم از غم عشقت هر روز
گویی که غم عشق تو جان میبخشد
عطار نیشابوری : باب سی و سوم: در شكر نمودن از معشوق
شمارهٔ ۳
از بس که شکر فشاند عشق تونخست
جاوید همه جهان شکر خواهد جست
هرچیز که مییابم و میخواهم جست
گویی شکر لعل تو دارد بدرست
عطار نیشابوری : باب سی و سوم: در شكر نمودن از معشوق
شمارهٔ ۴
گاهی به سخن قوت روانم بخشی
گاهی به سحر راز نهانم بخشی
گر دل ببری هزار دل باز دهی
ور جان ببری هزار جانم بخشی
عطار نیشابوری : باب سی و سوم: در شكر نمودن از معشوق
شمارهٔ ۵
ای خوش دلی هر دو جهانم غم تو
بیزحمت تن مونس جانم غم تو
آن چیز که آشکار مینتوان گفت
تعلیم کنی راز نهانم غم تو
عطار نیشابوری : باب سی و سوم: در شكر نمودن از معشوق
شمارهٔ ۶
در هر چیزی که بود دل بستگیم
از جمله بریده گشت پیوستگیم
دیوانگی عشق تو از یک یک چیز
خو باز همی کند به آهستگیم
عطار نیشابوری : باب سی و سوم: در شكر نمودن از معشوق
شمارهٔ ۱۱
با جان چه کنم که عشق تو جانم بس
درمان چکنم درد تو درمانم بس
در عشق تو، صد هزار دردست مرا
یک ذرّه گر افزون کنیم آنم بس
عطار نیشابوری : باب سی و سوم: در شكر نمودن از معشوق
شمارهٔ ۱۵
درد تو که در دلم به جای جان بود
درمانِ من عاشق سرگردان بود
چون درد تو از پردهٔ دل روی نمود
چون در نگریستم همه درمان بود