عبارات مورد جستجو در ۲۵۹۸۲ گوهر پیدا شد:
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۹۹
ای جمله جهان بروی خوبت نگران
جان مردان ز عشق تو جامه دران
با این همه نزدیک همه پرهنران
دیوانگی تو به ز عقل دگران
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۰۶
ای دل چه شدی ز دست دستی میزن
دست از هوس عشوه‌پرستی میزن
گوئیکه چه ره زنم چو من دست زنم
چون نرگس مستش ره‌مستی میزن
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۰۹
ای روی تو باغ و چمن هر دو جهان
از جان تو زنده شد تن هر دو جهان
بشکستن تو شکستن هر دو جهان
ای ضعف تو ویران شدن هر دو جهان
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۱۲
ای زخم زننده بر رباب دل من
بشنو تو از ناله جواب دل من
در هر ویران دفینه گنج دگر است
عشق است دفینه در خراب دل من
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۱۹
ای عشق تو در جان کسی و آن کس من
ای درد تو درمان کسی و آن کس من
گوئی بینم لب ترا چون لب خویش
مجروح به دندان کسی و آن کس من
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۲۵
ای مفخر و سلطان همه دلداران
جالینوسی برای این بیماران
روز باران بگلشنت جمع شویم
شیرین باشند روز باران یاران
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۲۷
ای نالهٔ عشق تو رباب دل من
ای ناله شده همه جواب دل من
آن دولت معمور که می‌پرسیدی
یا بی‌تو و لیک در خراب دل من
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۳۰
ای یار به انکار سوی ما نگران
زیرا که نخورده‌ای از آن رطل گران
از شادی من بهشت گردیده جهان
غم مسخرهٔ منست و میر دگران
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۳۲
ای یک قدح از درد تو دریای جهان
گم کرده جهان از تو سر و پای جهان
خواهد که جهان ز عشق تو پرگیرد
ای غیرت تو ببسته پرهای جهان
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۳۴
با دل گفتم عشق تو آغاز مکن
بازم در صد محنت و غم باز مکن
دل تیره‌گیی کرد و بگفت ای سره مرد
معشوق شگرفست برو ناز مکن
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۳۹
بر گرد جهان این دل آوارهٔ من
بسیار سفر کرد پی چارهٔ من
وان آب حیات خوش و خوشخوارهٔ من
جوشید و برآمد ز دل خارهٔ من
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۴۳
پیموده شدم ز راه تو پیمودن
فرسوده شدم ز عشق تو فرسودن
نی روز بخوردن و نه شب بغنودن
ای دوستی تو دشمن خود بودن
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۴۴
تا با خودی دوری ارچه هستی با من
ای بس دوری که از تو باشد تا من
در من نرسی تا نشوی یکتا من
اندر ره عشق یا تو باشی یا من
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۴۵
تا روی تو قبله‌ام شد ای جان جهان
نز کعبه خبر دارم و نز قبلهٔ نشان
با روی تو رو به قبله کردن نتوان
کاین قبلهٔ قالبست و آن قبلهٔ جان
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۵۴
چون آتش میشود عذارش به سخن
خون می‌چکد از چشم خمارش به سخن
چون می‌برود صبر و قرارش به سخن
ای عشق سخن بخش درآرش به سخن
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۵۶
چون جوشش خنب عشق دیدم ز تو من
چون می به قوام خود رسیدم ز تو من
نی نی غلطم که تو می و من آبم
آمیخته‌ایم و ناپدیدم ز تو من
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۶۷
در عشق تو شوخ و شنگ باید بودن
مردانه و مرد رنگ باید بودن
با جان خودم به جنگ باید بودن
ور نی به هزار ننگ باید بودن
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۷۲
دلها مثل رباب و عشق تو کمان
زامد شد این کمانچه دلها نالان
وانگه عمل کمان به مو وابسته است
گر مو شود اندیشه نگنجد به میان
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۷۵
دی از تو چنان بدم که گل در بستان
امروز چنانم و چنان‌تر ز چنان
من چون نزنم دست که پابند منی
چون پای نکوبم که توئی دست زنان
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۷۶
دیدم رویت بتا تو روپوش مکن
پنهانی ما تو باده‌ها نوش مکن
هر چند دراز کرده بد گوی زبان
ای چشم و چراغ عاشقان گوش مکن