عبارات مورد جستجو در ۲۵۹۸۲ گوهر پیدا شد:
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵۰۴
گر خود سخن ز زهره و از ماد بشنوم
نبود چنان کزان بت دلخواه بشنوم
بی‌خوابیم بکشت وه از من که هر شبی
بنشینم و فسانهٔ آن ماه بشنوم
آواز ارغنون ندهد ذوقم آن‌چنان
کاو از پای اسپ تو ناگاه بشنوم
دل پاره‌های خون فگند همچو برگ گل
چون بوی تو ز باد سحرگاه بشنوم
خود را کنم سپند و نخواهم ترا گزند
از عاشقان چو بر در تو آه بشنوم
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵۰۵
گر خود سخن ززهره و از ما بشنوم
نبود چنان کزان بت دلخواه بشنوم
بیخوابیم بکشت و ه از من که هرشبی
بنشینم و فسانهٔ آن ماه بشنوم
آواز ارغنون ندهد ذوقم آنچنان
کاوازپای اسب و تو ناگاه بشنوم
دل پاره‌های خون فگند همچو برگ گل
چون بوی تو زباد سحرگاه بشنوم
خود را کنم سپند و نخواهم ترا گزند
از عاشقان چو پردر تو آه بشنوم
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵۱۶
وقتی دل و جان و خردی همره ما بود
عشق آمد و زیشان همه بیگانه بماندیم
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵۲۱
بگفتندش فلان مرد از غمت گفت
نخواهد مرد چون من جان اویم
ز زلفش دل همی جستم دلم گفت
که زان تو نیم من زان اویم
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵۲۹
یارب غم آن سرو خرامان به که گویم ؟
دل نیست بدستم سخن جان به که گویم ؟
خونابهٔ پیدا همه بینند خود از چشم
احوال جگر خوردن پنهان به که گویم ؟
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵۳۰
دل بی‌عشق را من دل نگویم
تن بی سوز را جز گل نگویم
الا ای آب حیوان پیش زلفت
ره ظلمات را مشکل نگویم
ز جانت نیک گویم تا توانم
و گر بد گویمت از دل نگویم
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵۳۲
باآنکه در شکنجه غم بسته مانده‌ام
هم باز مانده از چو تو باری نمی‌توان
ای ماه نو زحلقه به گوشان بندگیت
مابنده‌ایم حلقه دران گوش در مکن
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵۴۰
سبزه همان وگل و صحرا همان
باغ همان سایه همان جا همان
گرد چمن شاهد زیبا بسی است
دردل من شاهد زیبا همان
در چمنی هر کس و من بردرش
باغ من آنست و تماشا همان
در چمنی هر کس و من بر درش
باغ من آنست و تماشا همان
نام نماند از دل و جان و هنوز
عشق همانست و تمنا همان
نام نماند ازدل و جان و هنوز
عشق همانست و تمنا همان
چشم مرا سیل ز دریا گذشت
سوختگی دل شیدا همان
قهر تو لطفی است که عشاق را
خار همان باشد و خرما همان
فرق میان دولبت کی توان
خضر همان است و مسیحا همان
از تو بلا و ز دل خسرو رضا
کز تو همان شاید و از ما همان
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵۴۱
زین بس من و جور عشق و تسلیم
کزا مده سرکشید نتوان
غم سینه بسوخت چون توان کرد
خود پردهٔ خود درید نتوان
بی‌یاری بخت کام دل نیست
بی پر به هوا پرید نتوان
ایوان مراد بس بلند است
آنجا به هوس رسید نتوان
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵۴۳
چه خوش باشد ترا از خواب مستی
ز زخم بوسه‌ها بیدار کردن
به جرم عشق گر خونم بریزند
نخواهم هرگز استغفار کردن
به شمشیری نگردم منکر از عشق
ز تو کشتن ز من اقرار کردن
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵۴۵
دل شکیبا نمی‌توان کردن
واشکارا نمی‌توان کردن
سوخت جانم درون تن چکنم
برده بالا نمی‌توان کردن
گفتنی اندر دل تو پنهان کیست
آه پیدا نمی‌توان کردن
بخت بد به نگردد از کوشش
خار خرما نمی‌توان کردن
صبر گویند خسروا دانی
دانم اما نمی‌توان کردن
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵۵۳
ما نا که بگشاید دلم بندی ز گیسو باز کن
گم گشتگان عشق را پنهان یکی آواز کن
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵۵۹
وصیت میکنم گر بشنود ابرو کمان من
پس از مردن نشان تیر سازد استخوان من
زبان اوست ترکی گوی و من ترکی نمی‌دانم
چه خویش بودی اگربودی زبانش در دهان من
به شکر نسبت لعل لب جان پرورش کردم
برون کن از پس سر گر غلط کردم زبان من
اگر با ما سخن گویی ز روی مرحمت میگو
منم فرهاد سرگردا ن تویی شیرین زبان من
چنان از عشق می‌سوزد تنم در زیر پیراهن
که از بیرون پیراهن نماید استخوان من
مراد خسرو بی‌دل برآور یک زمان بنشین
که رحمی بر دلت آید ز فریاد و فغان من
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵۶۲
ای بوده در قفای تو دایم دعای من
بیگانگی مکن که شدی آشنای من
دست از جفا بدار و گرنه دعا کنم
تا دادمن ز تو بستاند خدای من
گر من دعاکنم به سحرگاه وای تو
گر دست من نگیری صد بار وای من
تو از برای عشقی وعشق از برای تو
من از برای دردم و درد از برای من
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵۶۵
روی زمین را تویی آب حیات
تشنه ز تو هر که به روی زمین
زلف که شد طوق گلوی تو کرد
سلسله در گردن ما معین
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵۷۸
عاشق و دیوانه‌ام سلسله یار کو
سینه زهجران بسوخت شربت دیدار کو
گر چه گلستان خوش است ور چه چمن دلکشست
آن همه دیدم ولی آن گل رخسار کو
نالهٔ هر عاشق از دل افگار خویش
از من مسکین مپرس کان دل افگار کو
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵۹۳
ای فراق تو یار دیرینه
غم تو غمگسار دیرینه
درد تو میهمان هر روزه
داغ تو یادگار دیرینه
غرق خونم که میخلد هر دم
در دلم خار خار دیرینه
ای دریغا که خاک خواهم شد
با دل بر غبار دیرینه
ای صبا زینهار یادش ده
گه گه از دوستدار دیرینه
گاهگاهی خرامشی نکنی
برسر خاک یار دیرینه
چند گاهی مرا زدل شده بود
زاری و کار و بار دیرینه
وه که بازآمدی و خسرو را
بردی از دل قرار دیرینه
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵۹۵
بس که دو دیدهٔ سیه بر کف پای سودمش
گشت سفید چشم من شد کف پای او سیه
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۶۰۰
سینه ام را از غم عالم تو بی غم کرده‌ای
از غم خود تا مرا رسوای عالم کرده‌ای
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۶۰۳
آتش اندر آب هرگز دیده‌ای
عنبر اندر تاب هرگز دیده‌ای ؟
چون دهان و لعل شور انگیز او
پسته و عناب هرگز دیده‌ای ؟
شد نقاب عارضش زلف سیاه
شام پر مهتاب هرگز دیده‌ای ؟
در صدف چون رشته دندان او
لولوی خوشاب هرگز دیده‌ای ؟
نرگسش درطاق ابرو خفته مست
مست در محراب هرگز دیده‌ای ؟
در غمش خسرو چو چشم خون فشان
چشمهٔ خوناب هرگز دیده‌ای ؟