عبارات مورد جستجو در ۲۵۹۸۲ گوهر پیدا شد:
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۴۵۰
من که پا تا بهٔ همت کنم از اطلس چرخ
افسر جم نگر این ژنده که بر سر بستم
عقل گوید پارسایی پیشه کن
مست عشقم پارسایی چون کنم
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۴۵۳
دل به زلفت سپر دم رفتم
ور به زنجیر کردم و رفتم
چون غمت جمله قسمت من شد
غم تو جمله خوردم و رفتم
گر ترا بود زحمتی از من
زحمت خویش بردم ورفتم
تاترا دیدم و ندادم جان
والله از زیستن پشیمانم
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۴۵۸
شبی در کوی آن مه روی رفتم
سر و پا گم چو آب جوی رفتم
نمی‌رفتم بلا شد بوی زلفش
خراب اندر پی آن بوی رفتم
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۴۵۹
تا سوختن عشق ز پروانه به دیدم
سودای همه سوختگان خام گرفتم
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۴۶۲
دوش می‌رفت وآه می‌کردم
در پی او نگاه می‌کردم
هر دم از خون دیده در پی او
قاصدی رو به راه می‌کردم
شب همه شب ز دود سینهٔ خویش
سرمه در چشم ماه می‌کردم
ناوک غمزه در دلم می‌زد
من دل خسته آه می‌کردم
گریه میکردم و به حالت خویش
خنده هم گاهگاه می‌کردم
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۴۶۷
چو غنچه تا بتو دل بستم ای بهار جوانی
بهیچ جا ننشستم که جامه‌ای ندریدم
اگر به تیغ سیاست مرا جدا کنی از خود
زتو برید نیارم ولی زخویش بریدم
بعین بیهوشیم رخ نمود و گفت که چونی
چه تشنگی برد آبی که من بخواب بدیدم
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۴۷۴
عاشق شدم و محرم اینکار ندارم
فریاد که غم دارم و غمخوار ندارم
آن عیش که یاری دهدم صبر ندیدم
وان بخت که پرسش کندم یار ندارم
بسیار شدم عاشق و دیوانه ازین پیش
آن صبر که هر بار بد این بار ندارم
یک سینه پر از قصهٔ هجر است ولیکن
از تنگ‌دلی طاقت گفتار ندارم
چون راز برون نفتدم از پرده که هر چند
گویند مرا گر به نگهدار ندارم
جانا چودل خسته به سودای تو دارم
او داند و سودای تو من کار ندارم
خون‌ریز شگرفست لبت سهل نگیرم
مهمان عزیز است غمت خوار ندارم
مرگم زتو دور افگند اندیشه‌ام اینست
اندیشهٔ این جان گرفتار ندارم
خون شد دل خسرو ز نگهداشتن راز
چون هیچ کسی محرم اسرار ندارم
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۴۷۶
ترک دنیا کنم ار سوی خودم راه دهی
کو سر کوی تو تا من ز جهان در گذرم
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۴۷۷
ترک دنیا کنم ار سوی خودم راه دهی
کو سر کوی تو تا من زجهان در گذرم
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۴۷۸
ذوق خرد نجویم کز غمکشان عشقم
فضل عرب ندانم کز روستای غورم
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۴۷۹
ذوق خرد نجویم کز غمکشان عشقم
فضل عرب ندانم کز روستای غورم
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۴۸۴
یکزمان پیش من ای جان و جهانم بنشین
تا بدان خوشدلی از جان وجهان برخیزم
گفتیم یاز من و یاز سر جان برخیز
از تو نتوانم ولیک از سر جان برخیزم
از پس مرگ اگر بر سر خاکم گذری
بانگ یایت شنوم نعره زنان برخیزم
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۴۸۵
من آن ترک طناز را می شناسم
من آن شوخ بد ساز را می شناسم
میبنید تا می توانید در وی
که من آن سر انداز را می‌شناسم
نبینم به سویش ز بیم دو چشمش
که آن هر دو غماز را می‌شناسم
شبم تازه شد جان بدشنام مستی
توبودی من آواز را می شناسم
زمن پرس ذوق سخنهای خسرو
که من آن ره و ساز را می‌شناسم
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۴۹۰
به جای بود دلم تا نشسته بود آن زلف
به باد شد چو پریشان بیوفتاد دلم
هزار عهد بکردم که ننگرم رویش
چو پیش چشم من آمد نایستاد دلم
تمام عمر من اندرغم جوانان رفت
که هیچگاه از یشان نبود شاد دلم
دلت بناخوشی روزگار سوختگان
اگر خوش است همه عمر خوش مباد دلم
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۴۹۳
نمی‌داند مه نامهربانم
که دور از روی خویش بر چسانم
چو زلف بی‌قرارش بی‌قرارم
چو چشم ناتوانش ناتوانم
برو باد و گدایی کن به کویش
بگو با آن مه نامهربانم
که گر چه می‌نهی بار فراقم
و گرچه می زنی تیغ زبانم
هنوزم دردت اندر سینه باشد
اگر در خاک ریزد استخوانم
بپوش از شمع حال سوز خسرو
که تا گوید که شبها بر چه سانم
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۴۹۴
سرو منی و ازدل بستان خودت خوانم
درد منی و از جان درمان خودت خوانم
اول بدو صد زاری جان پیش‌کشت کردم
وانگاه به صد عزت مهمان خودت خوانم
هر چند که جان من دید از تو جفایی چند
با این همه درد دل جانان خودت خوانم
هر لحظه مرا با دل جنگیست درین معنی
کو زان خودت گوید من زان خودت خوانم
از بس که نمی‌ارزم نزد تو به کشتن هم
قربان شوم ار گویی قربان خودت خوانم
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۴۹۶
نی پای آنکه از سرکویت سفر کنم
نه دست آنکه دست به زلف تو در کنم
ذوق جفا وجور تو برمن حرام باد
گر من به جز وفای تو کاری دگر کنم
چشمت بخواب ناز و مرا قصهٔ دراز
آمد شبم بروز سخن مختصر کنم
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۴۹۸
هر شب از شوق جامه پاره کنم
عاشقم عاشقم چه چاره کنم؟
از درونم برون نخواهد رفت
گر چه صد جای سینه پاره کنم
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵۰۲
بس که بیرون و درونم همگی دوست گرفت
بوی یوسف دمد باز کنی پیرهنم
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵۰۳
تماشا حیف باشد بی رخ دوست
که جانان نبود و گزار بینم
بروی گل توان دیدن چمن را
چو گل نبود چه بینم ؟ خار بینم
روای رضوان تو دانی و بهشتت
مرا بگذار تا دیدار بینم
فرو گویم به چشمت قصهٔ خویش
اگر آن مست را هشیار بینم
چنین کافتاد خسرو در ره عشق
ره بیرون شدن دشوار بینم